سعدی در مورد كشتی در كتاب گلستان (در باب سیرت پادشاهان) چنین مینویسد: «یكی در صنعت كشتی گرفتن سرآمد بود، سیصد و شصت بند فاخر بدانستی و هر روز به نوعی از آن كشتی گرفتی، مگر گوشه خاطرش با جمال یكی از شاگردان میلی داشت. 359 بندش آموخت، مگر یك بند كه در تعلیم آن دفع انداختی و تاخیر كردی، فیالجمله پس در قوت سرآمد و كسی را در زمان او با امكان مقاومت نبود، تا به حدی كه پیش ملك آن روزگار گفته بود، استاد را فضیلتی كه بر من است از روی بزرگی است و حق تربیت، وگرنه به قوت كمتر از او نیستم و به صنعت با او برابرم. ملك را این سخن دشوار آمد، فرمود تا مصارعت كنند، مقامی متسع ترتیب كردند و اركان دولت و اعیان حضرت و زورآوران روی زمین حاضر شدند. پسر چون پیل مست اندر آمد بصورتی كه اگر كوه رویین بودی از جای بركندی. استاد دانست كه جوان به قوت از او برتر است، بدان بند غریب كه از وی نهان داشته بود، با او در آویخت، پسر دفع آن ندانست، بهم بر آمد، استاد به دو دست از زمینش بالای سر برد و فرو كوفت، غریو از خلق برخاست.
ملك فرمود استاد را خلعت و نعمت دادن و پسر را از جر و ملامت كرد كه با پرورده خویش دعوی مقاومت كردی و پسر نبودی.
گفت: ای پادشاه روی زمین، استاد به زور آوری بر من دست نیافت بلكه مرا از علم كشتی دقیقهای مانده بود، و همه عمر از من دریغ همی داشت، امروز بدان دقیقه بر من غالب آمد گفت از بهر چنین روزی، كه زیركان گفتهاند: دوست را چندان قوت مده كه اگر دشمنی كند تواند، نشنیدهای چه گفت آنكه از پرورده خویش جفا دید؟
یا وفــا، خود نبود درعالــــم
یا، مگر كسی در این زمانه مكرد
كسی نیاموخت علم تیر ازمن
كه مـــــرا عاقبت، نشــــانه نــكرد
دیلمیان برای خرید و فروش در بعضی از روزهای هفته بازارهای مخصوص ترتیب میدادند و ضمن خرید و فروش به ورزش میپرداختند و با یكدیگر كشتی میگرفتند و زورمندان هر قبیله، پهلوانان قبیله دیگر را به مبارزه میطلبیدند.
پهلوانان و كشتیگیران در عین حال كه برای احراز مقام قهرمانی در مقابل پادشاهان كشتی میگرفتند، در مواقع جنگ با لباس جنگاوران برای دفاع از وطن به میدانهای كارزار میرفتند. اگر شكست نصیبشان میشد به لباس عیاری درآمده و به یك جنگجوی غیرنظامی مبدل میشدند و با شیوه عیاری، پنهان و آشكار به مبارزه میپرداختند. پس از حمله مغولها، عملیات پهلوانی و كشتیگیری كه مدتی تعطیل شده بود، مجدداً رایج گردید و پهلوانان و كشتیگیران پرآوازهای به ظهور رسیدند.
رواج مجدد كشتی توجه او كتای تا آن (639-634 هجری) را به خود جلب كرد، او به تقلید از پادشاهان ایران دوباره كشتی را در حضور شاه برقرار ساخت. از این تاریخ به بعد نام و اصول كشتیگیران و پهلوانان بطور مشخص در تاریخها آمده است. در قرن هشتم هجری ورزش باستانی و كشتی با ظهور پوریای ولی كه از پهلوانان و پیشوایان تصوف بود، رنگ تازهای به خود گرفت و از آن پس شخصیتی به نام مرشد وارد زورخانه شده است.
در قرن نهم یوسف عادلشاه سرسلسله سلاطین بیجار از پهلوانان بوده است. در قرن دهم، كشتی و پهلوانی رنگ تازهای به خود میگیرد، جنبههای شعر و شاعری هم به آن افزوده میشود، در این زمان پهلوانانی پیدا شدند كه ذوق شعر هم داشتهاند. در اواخر عهد صفویه چندصد نفر پهلوان ظهور كردند كه در كتابی به نام «رسمالتواریخ» نامشان ذكر شده است. در دوران قاجاریه، كشتی و پهلوانی رواج روزافزون مییابد و دربار سلطنتی قاجار برای پهلوانان مقام و منصب معین منظور و در روزهای معینی در حضور تماشاچیان مسابقه كشتی برگزار میشود.
پهلوانان برجستهای كه از زمان فتحعلی شاه قاجار به بعد صاحب زنگ و ضرب و بازوبند بودهاند، به ترتیب عبارتند از:
صحنه ای از یک مسـابقه کشـتی در زمان ناصرالدین شاه در میدان ارگ تهران عسگر یزدی
شعبان سیاه
ابراهیم یزدی بزرگ
پهلوان اكبر خراسانیش
مشهدی ابوالقاسم قمی
محمد یزدی (یزدی كوچك)
پهلوان اصغر نجار
حاج سیدحسن شجاعت
حاج محمدصادق بلورفروش
تا پایان دوره قاجاریه، تمرینات كشتی در زورخانهها انجام میشده، در زورخانه به كسی كه تعلیم كشتی و ورزش میداده است، كهنهسوار میگفتند. منظور از كهنهسوار، مرد جنگی و كهنهكار و باتجربه در رزم است و شك نیست كه این اصطلاح مربوط به دوران پیش از اسلام است. مرشدها یا كهنهسواران مسئولیت تعلیم در زورخانه را داشتهاند و اصطلاح كهنهسوار تا حدود 100 سال پیش در زورخانهها بكار برده میشد. كهنهسواران، كشتی و سایر تمرینات ورزشی را در زورخانه تعلیم میدادند و در موقع آموزش چوب تعلیم به دست میگرفتهاند. در این مورد میرنجات سروده است:
آفرین باد به گفتار خوش كهنه سوار
آن پسر خوانده پر پای ولی در همه كار
لنك بر دوش چـو آید به میان میـدان
چوب تعــلیم به كف وای به حـــال رندان
دارد آن جهانــدیــده در فـــــــن ماهـر
هر فنـــی را بلدی همچـو فلك در خاطـــر
كهنهسواران از بین پهلوانان كهن سال و آزموده و باتجربه انتخاب میشدند. بعد از خاتمه ورزش پهلوانی، كهنهسوار، یكی از نوچهها را برای كشتی گرفتن فرا میخواند، نوچه جلو میآمد و دست پهلوان را میگرفت و میبوسید و از جای بلند میشد، سپس با پهلوان گلاویز میگردید. پهلوان خود را به اختیار نوچه میگذاشت. نوچه به زورآزمایی مشغول شده و پهلوان معایب كارها و فنون كشتی را به وی میآموخت و بدل فنون را آموزش میداد و بدین ترتیب تعلیمهای پهلوان از نوچهها پهلوانان دیگری میساخت.