شنای مدرن
ما شنای مدرن بلد نبودیم تا اینکه در سال 1313 معلمین کالج تهران آمدند و در منظریه که اردو گذاشته بودیم به ما شنای مدرن یاد دادند و اولین کلاس نجات غریق هم آنجا شروع شد. ما از همان سال در اردوی اقدسیه، به دانشجویان دانشکده افسری شنا یاد دادیم. استخر اقدسیه چیزی شبیه منبع آب و عمقش 6/7 متر بود. واترپلو هم برای اولین بار در همین منبع انجام دادیم، به وسیله سروان قهرمانی پایه واترپلو و شنای مدرن را گذاشتیم. بعد شیرجه را راه انداختیم که گفتیم پرش در آب. اولین سکوی پرش در آب هم به ارتفاع 3 متر، 5 متر و 7 متر در اقدسیه به وسیله مهندسین فرانسوی درست شد.
- کفش همگانی و خط کشی قیطانی
آن زمانها انجمن تربیت بدنی پول نداشت که بدهد به ما و ما مسابقه برگزار کنیم. دوستان ما و پیشکسوتان ما از جمله مرحوم صدری با ایمان کاملی که به خداوند و کسوت خودشان داشتند، خیلی زحمت می کشیدند. یعنی ما اصلاً وسیله نداشتیم. هر کدام از دوستان من که می رفتند خارج می گفتند فلانی چی برات سوغات بیارم؟ می گفتم: یک جفت کفش «دو». این کفش دو را چند نفر دونده می پوشیدند. این می پوشید صد متر می دوید و در می آورد می داد به دونده دیگر که می خواست 400 متر بدود، او می دوید و تمام می کرد و در می آورد و می داد به دونده استقامت. ما اینطوری قهرمان پرورش می دادیم، خوب یادم است. برای خط کشی پیست امجدیه ما سه خروار گچ لازم داشتیم. از مرحوم صدری رئیس تربیت بدنی خواستیم. «150 من» به ما داد، گفتیم چه جوری با این «150 من» اینهمه جا را خط کشی کنیم؟ گفت که «پول نداریم، خط قیطانی بکش!» عرض خط باید 5 سانتی متر می شد ولی ما چون پول نداشتیم قیطانی کشیدیم.
- اولین مسابقه اسکی
در سال 1314 اولین مسابقه اسکی را با کمک تقی امامی، دکتر عبادالله بصیری، ایازی، دکتر فرزامی در همین لشگرک ترتیب دادیم. آنجا ناهاری هم دادیم که برای ما بدون میز و وسایل غذا از همه چیز سخت تر بود.
- اولین مسابقه کشتی و بوکس در حضور رئیس الوزرا
من از سال 1314 به زورخانه می رفتم. دلم می خواست مسابقه کشتی ترتیب بدهم. اولین مسابقه کشتی را بطور رسمی در زمین کالج برگزار کردیم. در همان روز، فینال مسابقات فوتبال توسط کانون ورزش ایران بین دو تیم تمدن و شعاع برگزار می شد. مسابقه کشتی بین مرحوم مهدی قصاب و خسرو معصومی به داوری مرحوم حاج سید حسن رزاز پهلوان معروف را ترتیب دادم که خسرو معصومی برنده شد. مرحوم فروغی رئیس الوزرا هم به تماشای این مسابقه کشتی آمد. سال بعد مسابقات کشتی را در امجدیه ترتیب دادیم چون کشتی پهلوانی طرفدار و تماشاچی زیاد داشت و ما هم جا نداشتیم. باعث شد که کشتی را از زورخانه به روی تشک آوردیم که در پیست امجدیه پهن می کردیم کشتی را، بنده فرش انداختم در زمین کالج، کشتی گیران سرشاخ شدند، یک دفعه می دیدی 50 متر آن طرف تر رفته اند.
در همین روز مسابقه بوکس هم برگزار شد در همان زمین فوتبال با چهارتا طناب. مسابقه بین سروان ذوالقدر و ناطقی هر دو از تهران برگزار شد که ذوالقدر برنده شد. او یکی از آدمهایی بود که در ارتش فرانسه خدمت می کرد و یک آدم گردن کلفتی بود.
- آقای شجاعت
مرحوم سید حسن رزاز شجاعت، پهلوان قدیم ایران، یک کاروانسرا در خیابان نظامی داشت، می رفتم آنجا. تکیه کلامش بود «آقا جونم»، وقتی مسابقه مشت زنی بین سروان ذوالقدر و ناطقی را سروان برد که فارسی نمی دانست و همه اش فرانسوی صحبت می کرد، سید حسن گفت: من متأسفم که یک خارجی از ما برده. وقتی گفتم آقا سید، این ذوالقدر هم ایرانی هست، خیلی خوشحال شد. خدا بیامرز به من می گفت تمرینات کشتی اش را روزها می رود توی خندق -ـآخر، دور تهران خندق بود- یک ساعت تمام از این ور می رفته بالا و از آن ور می آمده پایین. سید حسن کشتی گیر و پهلوان قدرتی بود. یعنی زانویش به زمین نمی خورد. می گفت ایستادگی به قدرت پاهایش بستگی دارد.
من هم وقتی به کشتی گیرها می گفتم که شما حتماً بدوید. اولش می خندیدند. وقتی در امجدیه بچه ها تمرین «دو» می کردند خیلی مسخره می شدند. حتی می گفتند که ببخشید «خرمی دوه» بعدها فهمیدند که اگر دوومیدانی نباشد کشتی نمی تواند روی تشک برود.
از مرحوم مصطفی طوسی هم چیزی بگویم این اواخر که شده بود رئیس کشتی باستانی، یک جشنی در امجدیه گرفتند از من دعوت نکردند. می کرد هم نمی رفتم. اما یک روز او را در کمیته المپیک دیدیم ، گفتم:پهلوان!جشن کشتی می گیری ازمن دعوت نمی کنی؟تو می دانی من کشتی را از گود آوردم به زمین فوتبال؟ پس منهم سهمی دارم. گفت همان روز که کشتی خسرو و مهدی را دیدم هوای کشتی افتاد به سرم!
60 سال به جستجوی کسوت!
برای برگزاری مسابقات کشتی، زیاد به زورخانه می رفتم. یک روز که آقا سید حسن رزاز برنامه تمرینات کشتی اش را برای من تعریف می کرد، می گفت :« که تا پا قوی نشود، آدم کشتی گیر نمی شود.» می دیدم که سید حسن دو ساعت از این ور خندق می رفت، از آن ور خندق بیرون می آمد. به خاطر این بود که هیچ وقت زانویش به زمین نخورد. کشتی جیب لباف و کاظم طبق کش خوب یادم هست. رفتم زورخانه نوروزخان. در زورخانه دو برابر ظرفیتش یعنی بیشتر از 300 نفر تماشاگر جمع شده بود. وقتی آقا سید حسن وارد شد همه صلوات فرستادند. جا نبود، رفت سر دم نشست. مرحوم بلورفروش مهمانی داشت به اسم نایب چلویی که پهلوان تبریز بود. خواست به احترامش قضاوت مسابقه را بدهد به او، چون بلورفروش با آقا رزاز میان نداشت. اما حاج سیدحسن گفت که : ساکت باش! در گود حق با کسوت است. من آن زمان گفتم خدایا کسوت چیه؟ سالهای سال رفتم دنبالش. آنجا درس بزرگی گرفتم. الان تازه می فهمم کسوت یعنی چه؟ الان جای کسوت کجاست؟ در پیاده رو؟ در فراموش خانه؟ کجا؟
- اولین حضور خارجی ها
در سال 1316 به سمت دبیر ورزش دانشکده طب و حقوق انتخاب شدم. در سال 1318 اولین دانشسرای مقدماتی تربیت بدنی در همین دانشسرای دروازه دولت شروع به کار کرد که تقریباً پایه ورزش نوین به وسیله همان معلمینی که از این دانشسرا خارج شدند و در سراسر کشور پخش شدند، ریخته شد. در همین سال اولین دوره مسابقه های دوومیدانی، فوتبال، دوچرخه سواری، کشتی و ... قهرمانی کشور برگزار شد. در سال 1320 مسابقات قهرمانی کشور نداشتیم، جنگ شد. در سال 1321 مسابقه دوستانه دوومیدانی ایران و ارتش انگلیس (تیم خاورمیانه) برگزار شد که اولین مسابقه ایرانیها با خارجیها بود، که در رشته 100 متر، من برنده شدم. دونده سرعت ما بهبهانی بود که 100 متر را در 11 ثانیه دویده، البته قبل از او آقای دکتر عصار که شاگرد دارالفنون بود، رکورد 11 ثانیه را در مسابقات مدارس ثبت کرده بود. رقابتهای بچه های ما با انگلیسها قدم به قدم پیش رفت، در آخر آنها یک امتیاز از ما جلو بودند ولی مسابقه پرش طول باقی مانده بود. پرنده انگلیسی 27/6 متر پرید، اما پرنده ما خاتم 28/6 متر پرید و باعث شد تیم ما ببرد. در آذر ماه 1320 تیم فوتبال ارتش انگلیس یک مسابقه فوتبال با تیم تهران در امجدیه برگزار کرد که ما یک بر صفر برنده شدیم که گل تیم را هم من زدم. البته من گوش راست بازی می کردم که در آن بازی در پست سنتر فوروارد قرار گرفتم. یادم هست مین باشیان گلر بود و عباس قریب، اکبر توفان، ملک شاهی و بختیار هم در تیم ما بودند. انگلیسی ها فکر می کردند می توانند دروازه ما گلباران کنند.
- گوش راست «دیلی نیوز»
من چون پا به سن گذاشته بودم فقط در چند بازی ملی شرکت کردم. آن زمانها مسابقات قهرمانی کشور نداشتیم و تیم تهران به جای ایران به میدان می آمد. یکی اش با ارتش انگلیس بود و دیگری با تیم دینا موتفلیس که 4 بر صفر باختیم. سومی اش هم با یک تیم انگلیسی بود که من گوش راست بازی می کردم و روزنامه دیلی نیوز نوشت که «دو بازیکن درجه یک در زمین بودند یکی اش گوش راست تیم ایران که سرعتش از سرعت برق زیادتر بود و دومی اش «اونس» سنتر فوروارد انگلیس که با قدرت ظاهر شد و خود را خوب نشان داد.»
- افتخار من
یکی از افتخارات من این است که پایه ورزش خردسالان و نوجوانان را از سال 1321 در اردوی منظریه ترتیب دادیم. تاب و دیگر وسایل بازی در منظریه گذاشتیم، نوجوانان جذب شدند و برای اولین بار تیمهای خردسال تشکیل دادم. دکتر اکرامی هم آنجا فعالیت می کرد. خدا بیامرز علی دانایی فرد هم آنجا خیلی زحمت می کشید. همان بچه های کوچک اردوی منظریه آمدند و در آینده تیم ملی را تشکیل دادند: برومند، عراقی، شکیبی، جدیکار و ... .
- حسین آقا و فوتبال
سال دقیقش یادم نیست. اما وقتی مرحوم حسین صدقیانی از اروپا آمد، مسئولیت فوتبال را به او تحویل دادیم و همگی کمکش کردیم. از سال 1304 که ما به فکر ترویج فوتبال افتادیم، می رفتیم زمین ها را در اطراف تهران بررسی می کردیم. درست است که پول و توپ و وسایل دیگر نداشتیم، اما این دلیل نمی شد که دست از تلاش برداریم. حسین صدقیانی و برادارن خان سردار به گردن فوتبال ما خیلی حق دارند. حسین علی و احمد علی و خان خانان که در بلژیک تحصیل می کردند، وقتی به ایران آمدند در آموزش بعضی از مسائل فوتبال مدرن به بچه ها کمک کردند