گفت و گو با على عبدالعلى زاده، كارگردان فيلم
روزنامه شرق
على عبدالعلى زاده كارگردان فيلم «13 گربه روى شيروانى» مدعى است كه در اين فيلم اتفاق هاى متفاوتى افتاده است، اتفاق هايى كه داوران جشنواره فيلم فجر و جشن خانه سينما بى تفاوت از كنار آن گذشته اند. از جمله اين اتفاقات مى تواند گريم سه بعدى شخصيت ها باشد كه كار جلال معيريان است: «آقاى معيريان قبل از انقلاب در سال هاى 50 _ 40 در زمينه گريم سه بعدى تستى زده بودند، اما بعد از انقلاب اين اولين فيلمى است كه از گريم سه بعدى استفاده مى كند.»
او اضافه مى كند: «حجم گريم بالا بود و هر گريم بين 8 تا 9 ساعت زمان مى برد.»
موضوع ديگرى كه عبدالعلى زاده به آن اشاره مى كند استفاده از امكانات كامپيوترى است. او خوش بينانه تاكيد دارد كه بسيارى از واكنش ها و عكس العمل هاى مردم در قبال فيلم هاى ايرانى در مقايسه با فيلم هاى خارجى استفاده نادرست و نابلدى كارگردان از اين امكانات است و مى گويد: «استفاده از تروكاژهاى كامپيوترى در اين فيلم به گونه اى بود كه حتى خود بازيگران هم آن را باور نمى كردند. على معتمدى به خوبى توانست فضايى را به وجود بياورد كه باورپذير باشد. برق، شمشيرها و باران همه با كامپيوتر اجرا شده است.»
«13 گربه روى شيروانى» بيش از اين كه تعداد گربه هايش به 13 برسد، قرار بوده فيلمى ديگر باشد، فيلمى درباره شهرى عروسكى كه گربه ها و خرس ها در آن ايفاى نقش مى كنند، فيلمى براساس همان افسانه آفريقايى كه خروس ها بر گربه ها حكمفرمايى مى كنند و اما از آ ن طرح اوليه در اين فيلم چيزى نمانده است جز گربه ها: «در طرح اوليه كه داده شده بود، تعداد زيادى عروسك بود، بين 60 تا 70 تا و يك شهر عروسكى. ما ديديم ساختن اين همه عروسك و اجراى آن با وضعيتى كه ما داريم در سينماى ايران ممكن نيست، لذا قرار شد به سمت گريم سه بعدى برويم به شكلى كه در فيلم هاى خارجى مثل «سياره ميمون ها» مى بينيم.»
اما چه شد كه فقط گربه ها ماندند؟
عبدالعلى زاده مى گويد: «هفت - هشت ماه طول كشيد تا گريمورهاى مختلف تست زدند و در نهايت آقاى معيريان اين كار را قبول كرد، اما تعداد شخصيت ها زياد بود و هم حجم گريم ها بالا بود و اين هزينه را سنگين مى كرد. ما در طول 8 _ 7 ماهى كه تحقيقاتمان انجام مى گرفت، تغييرات زيادى هم در قصه داديم. ديديم كه آناتومى خروس به گونه اى است كه نمى توان صورت انسان را به آن شكل درآورد و خيلى فاصله دارد، خروس ها حذف شدند، قصه هم ديگر كاملاً عوض شد.»
قصه 13 گربه روى شيروانى، روايت سياره اى است كه فرمانروايش با اين كه بارها ازدواج كرده، صاحب فرزند نمى شود و بدون جانشين مانده است. اهريمن بر او ظاهر مى شود و با او شرط مى كند كه صاحب فرزند خواهد شد؛ اما همسر اولين فرزندش را بايد اهريمن تعيين كند، اما آن كسى را كه اهريمن تعيين كرده است تن به ازدواج نمى دهد و به زمين فرار مى كند و بقيه ماجرا در زمين دنبال مى شود...
عبدالعلى زاده در اين فيلم علاوه بر جذابيت هاى مى گريم، سه بعدى و تروكاژهاى كامپيوترى در كنار قصه اى خطى و تكرارى با به كار گرفتن سوپراستارهاى عامه پسند سينماى ايران همچون محمدرضا گلزار و مهناز افشار در درجه بعد به جذب مخاطب توجه ويژه اى نشان داده است: «ما ابتدا به بازيگرهاى ديگرى فكر كرده بوديم اما كار طول كشيد و بعضى از بازيگرها به سركار ديگرى رفتند. مى دانيد كه در انتخاب بازيگر بايد بين بازيگرها تناسبى وجود داشته باشد و در انتخاب بازيگر، بازيگر روبه روى او نيز اهميت دارد. ما آقاى شريفى نيا را دعوت كرديم و به تناسب بقيه بازيگران مثل محمدرضا گلزار و مهناز افشار را انتخاب كرديم. خوب اين فيلم ها مخاطبان خود را دارند، مخاطبان اين فيلم ها نوجوانان و جوانان هستند و آنها هم به بعضى بازيگرها علاقه دارند. ما در انتخاب بازيگرها علاقه مردم را هم در نظر گرفتيم تا مخاطبان هم اين فيلم را بپسندند.»
اما با اين همه آيا از اين فيلم به صرف استفاده از امكاناتى كه در فيلم هاى خارجى به وفور ديده مى شود نسبت به آن فيلم ها استقبال خواهد شد؟ چرا بايد مخاطب كه به راحتى هم سياره ميمون ها، جنگ ستارگان، ماتريكس، ترميناتور و... را ديده است از 13 گربه روى شيروانى استقبال كند؟ عبدالعلى زاده چنين خوش بينانه مى گويد: «ما قبل از انقلاب خيلى فيلم هاى خارجى خوبى داشتيم، با هنرپيشه هاى خوب و قصه هاى خوب كه شما هنوز نمونه هايى از آن را مى بينيد. اينها وارد ايران مى شد، اكران مى شد، ولى در كنارش از همان فيلم هاى ايرانى كه آن را فيلم فارسى مى گويند با آن قصه هاى ضعيف باز استقبال مى شد، چون اصولاً تماشاگر ايرانى، بازيگر ايرانى را دوست داشت. اين چيزى كه شما مى گوييد هميشه با هم مقايسه مى شود. ما سعى نكرديم كه اداى آنها را در آوريم. طبيعتاً ما از اينها عقب هستيم. البته به لحاظ تكنيكى و به لحاظ علمى به نظر من شايد سينماى ما در زمينه تروكاژها 20 _ 10 درصد عقب باشد، بقيه اش چيزى نيست كه ما نتوانيم انجام بدهيم. او روى اين درصد تاكيد مى كند و در پاسخ پرسش ما دلايل خود را شرح مى دهد: ما مثلاً الان نمى توانيم كاراكتر _ انيميشن در ايران بسازيم. كاراكترهاى سه بعدى كه فرض كنيد شما در ارباب حلقه ها مى بينيد، ما هنوز آن را نمى توانيم بسازيم، ولى خيلى از كارهاى ديگر كه در فيلم ها اتفاق مى افتد و به صحنه اضافه مى شود و از صحنه خارج مى شود، حذف مى شود و اضافه مى شود همه در ايران قابل انجام است. ما فقط تنها مشكلمان الان در ايران يكى ساختن كاراكترهاى انيميشنى است يكى هم ما هنوز كرين و تراولينگ كه به كامپيوتر وصل شود و با كامپيوتر حركت كند نداريم. فرض كنيد اگر يك مبل با آن كرين كه با كامپيوتر كار مى كند تراولينگ و كرين آپ داشته باشيد، آن حركتش شايد در يك ثانيه انجام شود. شما اگر اين فرمول را به كسى كه با كامپيوتر كار مى كند بدهيد، مى تواند آن شخصيت سه بعدى را روى اين مبل بگذارد و در آن زمانبندى كرين كند، شما حس مى كنيد اين آدم روى مبل نشسته، ما الان مى توانيم اين كار را انجام بدهيم اما فقط در حالت ثابت، براى اينكه كرين ما به كامپيوتر وصل نيست و نمى توانيم حركت ها را با صدم ثانيه يكسان در آوريم. حركت كرين و تراولينگ با كامپيوتر به ما خيلى امكانات مى دهد. در پشت صحنه كارهاى خارجى فيلمبردار، حركت هاى پيچيده را تمرين مى كند اما موقع كار خود كرين حركت ها را مى كند. موضوع ديگر هم ساختن كاراكتر سه بعدى است كه ما امكانش را نداريم. اگر ما اينها را داشته باشيم همان بيست درصد هم حل است، چون كاراكترهاى سه بعدى در حركت قابل باور هستند، چون شما نماى فيكس روى سه پايه داريد كه قابل باور نيستند. وقتى شما دور اين مى چرخيد بالا مى رويد و پايين مى آييد احساس مى كنيد كه بعد دارد و وجود دارد. شما اكثر فيلم هاى امروزى را كه مى بينيد شخصيت ها و كاراكترها به اين دليل بيشتر قابل باور هستند. عبدالعلى زاده به موضوع ديگرى نيز اشاره مى كند كه به فيلمسازان ايرانى اجازه استفاده از ظرفيت ها و توانايى هاى سينماگران را نمى دهد: آن هفتاد- هشتاد درصدى كه من مى گويم مى توانيم اما انجام نمى دهيم، به دخل و خرج سينماى ما برمى گردد. شما مى بينيد هركجاى دنيا، آلمان و اروپا و آمريكا محصولاتى كه توليد مى كنند- شما الان كبرا 11 را مى بينيد- اينها بازار دارد و به كشورهاى مختلف مى فروشند و ما داريم از آلمان مى خريم. اما هيچ كدام از كارهاى ما آن بازار جهانى را پيدا نمى كند به همين دليل وقتى ما به ايران مى آييم و هزينه مى كنيم، اينها با اين تعداد سينمايى كه داريم اصلاً صرفه اقتصادى ندارد، اما آنها چرا پيشرفت مى كنند، چون مى توانند بفروشند. او براى اين كه سخنانش را مستندتر كند به مقايسه فيلم هاى خارجى و ايرانى مى پردازد:
من چند روز پيش يكى از فيلم هاى پرفروش هاليوود را نگاه مى كردم 3400 تا سينما داشت ما كلاً 250-240 تا سينما داريم. آن سه هزار و خرده اى سينما همزمان فيلم را نشان مى دهند. من جمع و تقسيم كردم كه تعداد تماشاگران يك سانس شايد بيشتر از 40-30 نفر نيست.