کوروش دوم(۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، معروف به کوروش بزرگ نخستین شاه و بنیانگذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، بهخاطر بخشندگی، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایهگذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن بردهها و بندیان، احترام به دینها و کیشهای گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شدهاست.
ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی سرزمینهای ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار مینامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسحشده توسط پروردگار بشمار میآوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک میدانستند.
کوروش که به حق باید بزرگترین شخصیت تاریخ بشر خوانده شود- هم از طرف پدرش شاهزاده بود و هم از طرف مادرش. پدرش کمبوجیه از نوادگان هخامنش بود که زادبرزاد بر قبائل پارسی حکم رانده بودند. مادرش ماندانا، دختر آشتیاگ بود که این ها نیز به نوبه خود زادبرزاد بر قبائل ماد فرمانروایی می کردند. از این رو کوروش اصیل ترین فرد روی زمین از مقدس ترین خاندان های ایرانی شمرده میشد که هم پارس ها و هم مادها به اصالت و برتری او معترف بودند. او نابغه ای پرشفقت و انسان دوست و سازمان دهی چیره دست بود. او بعد ازپیروزی بر آشتیاگ همه اعضای خاندان و رجال ماد را مورد بخشایش قرار داد. او نه دست به کشتار و غارت زد و نه به سربازانش اجازه داد به جان و مال رعایای مغلوب دست درازی کنند. او از جنگجویان ماد و پارس ارتش کارآمدی تشکیل داد و به کمک آن ، فلات ایران را برای نخستین بار در تاریخ زیر یک پرچم در آورد و شاهنشاهی ایران را تشکیل داد.
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
عنوان: رد: کوروش کبیر 28/5/2009, 02:16
واژهٔ کوروش
نام کوروش در زبانهای گوناگون باستانی بهگونههای مختلف نگاشته شده است:
· پارسی باستان: Kūruš
· در کتیبههای ایلامی: Kuraš
· درکتیبههای بابلی: Ku-ra-ash
· در زبان یونانی باستان: Κῦρος آمدهاست.
· در زبان عبری: کورِش Koresh
· در زبان لاتین: سیروس Cyrus؛ صورت لاتین نام کوروش به فارسی بازگشته و به عنوان نام در ایران استفاده میشود.(سیروس)
تندیس ۴ متری کورش در پارک المپیک سیدنی
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
عنوان: رد: کوروش کبیر 28/5/2009, 02:17
-پیش درآمد گروهی از اقوام آريايی دامدار و جنگسالار ـ كه پيشتر، دستههايی از آنان در هزارهی دوم پيش از ميلاد از سرزمينهای متعلق به حوزهی تمدنی «آندرونُو» Andronovo واقع در دشتهای آسيای ميانه برخاسته [بويس (1377)، ص50 به بعد؛ بهار (1376)، ص387 به بعد؛ بهار (1352)، ص هفده به بعد] و به جلگهی سند و خاورميانه مهاجرت كرده بودند [گيرشمن، ص52؛ كمرون، ص16،70،7ـ 106؛ دوشنگيمن، ص22؛ بويس (1375)، ص17؛ بويس (1376)، ص9ـ 28؛ بويس (1377)، ص64ـ 58 ] ـ در هزارهی نخست پيش از ميلاد به داخل نَجد ايران رهسپار شدند [كمرون، ص107؛ بويس (1375)، ص17؛ بويس (1377)، ص68 و64؛ هينتز (1376)، ص 164؛ فراي، ص112؛ گيرشمن، ص64؛ بهار (1376)، ص388؛ زرينكوب، ص69 به بعد؛ هوار، ص28]. بخشي از اين اقوام آريايی كه «ماد» خوانده میشدند، در مركز و غرب نجد ايران (حدود استانهاي همدان و كرمانشاه كنونی) سكونت يافتند و با اقوامی بومی همچون «مانا» Manaها، «اليپی» Ellipiها، و سپس «كيمری» Kimeriها و «سكا»Saka های مهاجر درآميختند و با از ميان برداشتن قدرت ويرانگر «آشور»، سرانجام توانستند نخستين حكومت مستقل و نسبتاً استوار آريايی ها را در خاورميانه، تشكيل دهند. دستهی ديگری از اين اقوام آريايی كه «پارس» نام داشتند، پس از مدتی مجاورت و ارتباط با دولت پُرتوان «اورارتو» Urartu در جنوب و جنوبغرب درياچهي اروميه [كمرون، ص108؛ گيرشمن، ص82 و 112؛ هينتز (1376)، ص164؛ هينتز (1380)، ص3ـ52؛ كُخ، ص11]، سرانجام در جنوب غرب نَجد ايران به سرزمين باستانی «ايلام» راه يافتند (سدهي 8 پ.م.) [بريان، ص76؛ كمرون، ص136؛ گيرشمن، ص81 و 109؛ كورت، ص29؛ داندامايف، ص133 به بعد؛ هينتز (1376)، ص164؛ بويس (1375)، ص22؛ كُخ، ص2ـ 11؛ آميه، ص70؛ هوار، ص40] و پس از سالها همزيستی و همكاری مسالمتآميز و پُرثمر با ايلاميان، فرهنگ و تمدنی متناسب با موقعيت جديد خويش در نجد ايران و خاورميانه فراهم آوردند و پشتوانهها و سرمايههای بايستهی مادّی و معنوی را ـ كه منجر به شكلگيری يك امپراتوری عظيم گرديد ـ به دست آورده و اندوختند [بريان، ص6 ـ 65، 4ـ82، 96؛ آميه، ص73؛ هوار، ص96]. «كورش» (به پارسیباستان: Kûruš؛ به تلفظ ايلامی: Kuraš؛ به تلفظ يونانی: Cyrus) شاهنشاه و بنيانگذار امپراتوری «هخامنشی»، به اين قوم تعلق داشت
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
عنوان: رد: کوروش کبیر 28/5/2009, 02:17
- كوروش؛ از امارت تا امپراتوری به گواهی اسناد باستانی، نياكان كوروش (پدر: كبوجيهی يكم؛ پدربزرگ: كوروش يكم؛ نيا: چيشپيش[Čišpiš]) فرمانروايان يكی از ايالتهای مهم و باستانی سرزمين ايلام به نام «انشان»Anšan (بعداً: «پارسَ»Pārsa) بودند [استوانهی كوروش (پيرنيا، ص368؛ فروشي، ص84 )؛ مُهر كورشيكم (كورت، ص 29)؛ گزنفون: كوروشنامه (پيرنيا، ص244؛ وحيدمازندرانی، ص4،323) كه به پادشاهی پدر كوروش تصريح میكند. {ايالت انشان كمابيش در محدودهی استان فارس واقع بوده و مركز آن «شهر انشان»، در مرودشت كنونی قرار داشته است. بخشهايی از ويرانههای اين شهر در محل «تَل مَليان» (در 46 كيلومتری شمال شيراز) به دست آمده است: هينتز(1380)، ص1ـ62؛ كخ، ص12؛ و نيز: http://home.columbus.rr.com/malyan/index.html }]. به نظر ميرسد كه پارسها پس از مدتها همزيستی و همكاری با ايلاميان و حتی دولت آن، سرانجام، هم با نفوذ و اسكان تدريجی و هم در پی فتوح و پيكارهايی، موفق گرديدند كه شهرها و مناطق عمدهای را در ايالت ايلامی انشان ـ كه كمابيش منطبق بر استان فارس كنونی بود ـ در اختيار گيرند و سپس، با افول قدرت مركزی ايلام در پی تهاجمات ويرانگرانهی آشور و نيز درگيریهای داخلی دولت آن، به رهبری نياكانِ كوروش امارت و پادشاهی مستقل و خودگردانی را در اين ناحيه (ايالت انشان) و نواحی مجاور آن، تشكيل دهند [بريان، ص75، 4 ـ82، 96؛ كمرون، ص7ـ 136؛ كورت، ص9ـ 28؛ گيرشمن، ص11ـ 109؛ داندامايف، ص6 ـ 135؛ كُخ، ص13؛ آميه، ص73؛ پيرنيا، ص1ـ 230؛ زرينكوب، ص97؛ بويس (1375)، ص40]. كوروش فرزند «كبوجيه»ی يكم Kabûjiya I [به تلفظ يونانی:Cambyses ] شاهِ انشان (559 ـ 585 پ.م.) بود [اسناد كُهنی كه به پادشاهی كبوجيهی يكم ـ پدركوروشبزرگ ـ بر «انشان/ پارس» تصريح ميكنند، چنيناند: استوانهی كوروش (پيرنيا، ص8 ـ 376؛ فروشي، ص84) و گزنفون (پيرنيا، ص244؛ وحيدمازندرانی، ص4). برخی از منابع {هردوت (پيرنيا، ص234)؛ گزنفون (پيرنيا، ص244؛ وحيدمازندرانی، ص4)؛ ديودور سيسيليايی (پيرنيا، ص259)} مدعیاند كه «ماندانه» Mandane دختر ارشتيوييگَ (آستياگ)، همسر كبوجيهیيكم و مادر كوروشبزرگ بوده است. كه پس از پدر به مقام امارت انشان (پارسَ) دست يافت: 559 پ.م. [كهنترين اسنادی كه به پادشاهی كوروش بر «انشان» تصريح میكنند، چنيناند: استوانه كوروش (پيرنيا، ص8 ـ 376؛ فروشي، ص84)؛ سالنامهی نبونيد (پيرنيا، ص260)؛ رؤيانامهی نبونيد (پيرنيا، ص204)]. كوروش در آستانهی برپايی امپراتوری جهانگير خود، استوار و متكی بر سازمان دولتی و اجتماعی، ديوانسالاری، سپاه و مدنيتی درخشان و پيشرفته و نه بَدوی بود كه در پی سدههايی ميانكُنش با تمدنهای برجستهی نَجد ايران و ميانرودان، و به ويژه ايلام به دست آمده بود [بريان، ص66، 4ـ82، 96؛ آميه، ص73؛ فراي، ص99]، در رويارويی و ارتباط با دولتهای مقتدر مجاور، از اعتماد به نفس و ارادهی برتریجويانهی والا و بیمانندی برخوردار بود و اين امر، نَويد تحولات و رویدادهای جديدی را در منطقه میداد. كوروش پس از نزديك به يك دهه فرمانروايی بر انشان و ساماندهی امور داخلی دولت و سرزمين خويش، در خود آن توانايی را ديد كه به توسعهجويی ارضی بپردازد و با مجموعه اقداماتی سياسی ـ نظامی، پايگاه و جايگاه پوياتر و فعالتری را به امارت خود در عرصهی خاورميانه ببخشد. بدين ترتيب بود كه كوروش نخست در رويارويي با دولت ماد قرار گرفت.
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
عنوان: رد: کوروش کبیر 28/5/2009, 02:17
3- كوروش و ارشتیوييگَ درگيریهای مرزی ميان انشان و ماد، در پی عمليات توسعهجويانهی دولت كوروش و احتملاً با تصرف سرزمين «گوتيوم» Gutium [استوانه كوروش (پيرنيا، ص367؛ فروشی، ص83)] كه در جوار مرزهای ماد بود و فتح آن تهديدی عليه متصرفات ماد به شمار ميآمد، و نيز ظن ارشتیوييگ (آستياگ) به همدستی انشان با بابل برای تصرف منطقهی راهبُردی «حران / Harran» [بريان، ص103؛ گيرشمن، ص104، 115؛ كمرون، ص169]، و شايد تلاش وی برای اعمال سلطه بر قلمرو پارسها، زمينهها و انگيزههای نخستين درگيری گزارش شدهی كوروش را با دولتی ديگر (ماد) پديد آورد [هردوت (پيرنيا، ص9ـ 238) میگويد كه نبرد ماد و پارس در پی شورش و اعتراض كورش عليه سلطه و حاكميت مادها بر پارسها و به جهت آزادی و رهايی از بندگی مادها بوده است. پيشتر، هردوت (پيرنيا، ص 184) ادعا ميكند كه « فرَوَرتي/ Fravarti» {به يونانی: Phraortes} فرمانده مادها (653 ـ 675 پ.م.)، توانسته بود پارسها را فرمانبُردار و باجگزار خود نمايد؛ اما دانستههاي مستقيم تاريخی ما بر خلاف تصويرسازی و ادعای مورخان يونانی و لاتينی، گويای آن است كه دولت ماد در بخش عمدهاي از تاريخ خود نه يك امپراتوری متمركز و واحد، بل كه اتحاديهای از قبايل متعدد آريايی و بومی ـ و به لحاظ اين ويژگی ـ فاقد نهادهای پايدار و ريشهدار حكومتی و تمدنی بوده است؛ از اين رو نمیتوان تصور كرد كه دولت فرضی ماد در زمان فرورتی توانسته باشد شهرياری مقتدر پارسها را در جنوبغرب نجد ايران و در ميان نفوذ آشور و ايلام و بابل بر آن ناحيه، باجگزار و فرمانبردار خود ساخته باشد و يا فرضاً، الگوهايی حكومتی و تمدنی خود را به پارسها منتقل كرده باشد {چنان كه پيشترها اين گونه انگاشته میشد}. از سوی ديگر، اسناد آشوری متعلق به همان عصر، برخلاف توصيف هردوت از فرورتی (و حتی پيش از آن: ديااكو) كه وی را پادشاه يك امپراتوری مقتدر و متمركز نشان میدهد، او را فراتر از سركردهی چند گروه شورشی ماد و مانا و كيمری ـ كه در ولايات آشوری تاختوتاز میكردند ـ و سرانجام در گمنامی نيز كشته شد، نمیداند{بريان، ص5 ـ 92؛ كورت، ص4 ـ 31}. بنا بر اين با مردود بودن فرمانبرداری پارسها از دولت ماد، موضوع انقلاب و شورش كوروش عليه سلطهی ماد نيز منتفی میباشد.]. پادشاه ماد (550 ـ 585 پ.م.) «ارشتیوييگَ»*Aršti-vaiga [به تلفظ بابلی: Ištuvgēu؛ به تلفظ يونانی: Astyages] با افزايش تنشها و خصومتها ـ كه برای دولت ماد مخاطرهآميز مینمود ـ لشكركشی به انشان را رسماً آغاز نمود. تهاجم طولانی مدت ماد به انشان و درگيری ظاهراً سه سالهی آن دو [بريان، ص103؛ پيرنيا، ص261] هيچ دستآورد مثبتی برای دولت ماد نداشت تا سرانجام در 550 پ.م. هنگامی كه ارشتیوييگَ شخصاً رهبری لشكركشی بزرگی را عليه انشان به دست گرفته بود، گروهی از فرماندهان خسته از جنگِ سپاه وی كه گويا از پيش با كوروش تبانی كرده بودند، او را بازداشت و تحويل كوروش نمودند [سالنامهی نبونيد (همان، ص260)؛ هردوت (همان، ص239)]. با دستگيری پادشاه ماد، سپاه وی تاب ايستادگی نياورد و در اندك زمانی شكسته و پراكنده، و راه پاتك كوروش تا قلب سرزمين ماد گشوده شد. با سركوب واپسين نيروهای وفادار ارشتیوييگ در بيرون و درون «هگمتانَ» Hagmatāna [= همدان؛ به تلفظ يونانی: Ecbatana] (پایتخت ماد)، سرزمين ماد يكسره به دست كورش افتاد [سالنامهی نبونيد (همانجا)؛ رؤيانامهی نبونيد (همان، ص205)؛ هردوت (همان، ص 239)؛ كتزياس (پيرنيا، ص240)] و گنجينههای كاخ آن به مركز دولت كورش (شهر انشان)، منتقل گرديد [سالنامهي نبونيد (همان جا)]. ارشتیوييگ پادشاه ماد كه اينك از تخت حكومت خويش فروافتاده بود، بدون آسيب ديدن، به اقامتگاهی شايسته در ناحيهی گرگان تبعيد شد [هردوت (همان، ص239)؛ كتزياس (همان، ص240)؛ ژوستن (پيرنيا، ص260)] و قلمرو سلطنت وی از شرق نجد ايران تا ارمنستان و آناتولی به زير فرمان كورش درآمد و به مرزهای انشان (پارسَ) افزوده شد. اما وجود پيوند و نزديكی قومی ـ فرهنگی ميان مردم پارس و ماد و تبليغات متكی بر آن كه به منظور مشروعيتزايی و ايجاد مقبوليت و ثبات سياسی برای شاه جديد و فاتح ترتيب داده شده بود، كوروش را به عنوان وارث قانونی و مشروع حكومت ماد، در پی عزل ارشتیوييگ، نمودار و معرفی ساخت [بريان، ص106؛ داندامايف، ص137؛ زرينكوب، ص107، 116]. اين راهبُرد سياسی ـ ايدئولژيك برجسته و منحصر به فرد جهت مشروعيتزايی برای شاه فاتح، و خودی و قانونی نمودن حكومت و حاكميت وی بر اقوام مغلوب، در مورد تمام فتوح آيندهی كورش نيز به كار بُرده شد و البته بازخورد و دستآوردی بسيار مثبت و مفيد برای فاتح مقتدر پارسی در پی داشت. برای نمونه، اين روش در مورد ماد آن چنان كارايی داشت كه تا صدها سال در نظر مورخان يونانی، دولت پارس و ماد يگانه مینمود و هخامنشيانِ نخستين، شاهان ماد دانسته میشدند [داندامايف، ص137؛ پيرنيا، ص8 ـ207].
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
عنوان: رد: کوروش کبیر 28/5/2009, 02:18
4- كوروش و کرزوس
جابهجايی قدرت سياسی در داخل نَجد ايران در پی فتوح كوروش، برخی دولتهای ديگر را بدين گُمان انداخت كه در منطقه بیثباتی و تزلزل سياسی پديد آمده و لذا میتوان با بهرهبرداری از فرصت به دست آمده، به تحركات و عمليات كشورگشايانه و توسعهجويانه پرداخت. چنين بود كه «كرزوس» Croesus پادشاه ليديه (546 ـ 568 پ.م.) با فروپاشيده ديدن دولت ارشتیوييگَ، بر آن شد تا قلمرو خود را كه در پی پيمان صلح سال 585 پ.م. با دولت ماد، به سرزمينهای غربی رود هاليس (Halys) محدود شده بود [هردوت (همان، ص200)]، به سوی شرق آن گسترش دهد و مانعی را در سر راه اين اقدام نبيند. بدين ترتيب، كرزوس لشكری آراست و با گذر از رود مرزی هاليس، كاپادوكيه (Cappadocia) را كه تا آن زمان بخشی از خاك ماد بود، به تصرف درآورد [هردوت (همان، ص270)؛ كورت، ص39؛ هوار، ص43]. كوروش كه متكی به هوشياری و ارادهای والا و برخوردار از سپاهی ورزيده و سازمانيافته بود، در واكنش به تجاوز و تهاجم دولت نيرومد ليديه به سرزمينهای غربی ماد ـ كه اينك بخشی از قلمرو پارسها بود ـ درنگ نكرد و با سپاهيان خود رهسپار كاپادوكيه شد. كوروش در زمستان 547 پ.م. در ناحيهی پتريا (Pteria) با سپاه خود كه برای نخستين بار در آن دوران مجهز به ارابههای داسدار و بُرجدار و دارای شتر بود [گزنفون (پيرنيا، ص330، 347)] با نيروهای متجاوز و مهاجم ليديه درآويخت [هردوت (همان، ص271)؛ هوار، ص44]. اما كرزوس كه سپاهاش در آستانهی شكست و فروپاشی كامل قرار گرفته بود، ادامهی نبرد را به سود خود نديد و لذا سريعاً تا سارد (Sard) پايتخت ليديه واپس نشست [هردوت (همان جا)]. كرزوس با اين گُمان كه دررسيدن سرمای سخت زمستان مانع از آن خواهد شد كه كورش به واكنش سريع دست زده و سپاه وی را تا سارد تعقيب كند، جنگجوياناش را مرخص ساخت و در اين فرصت كوشيد كه ياری دولتهای اسپارت و بابل و مصر را جلب كند [هردوت (همان، ص270، 272)؛ كورت، ص39؛ گيرشمن، ص120؛ هوار، ص44]. اما برخلاف تمام اين محاسبات و تصورات، كورش بیدرنگ به سوی سارد روانه گشت. كرزوس كه از حملهی نامنتظر كوروش سخت يكهخورده و از ياری متحداناش نيز خبری نبود، با آشفتگی و سراسيمگی نيروهایاش را ـ كه البته سوارهِسپاه برجستهای داشت ـ در دشتهای واقع در شرق سارد روياروی سپاه كوروش قرار داد. اما جنگجويان ورزيدهی پارسی لشكر ليديه را به شدت شكسته و متلاشی ساختند و بازماندهی نيروهای ليديه را وادار به پناهجُستن در دژهای سارد نمودند [هردوت (همان، ص272)]. كوروش برای يكسره نمودن كار كرزوس، سارد را به محاصره گرفت و سرانجام با رخنهی سپاهاش به داخل شهر (به روايت هردوت) و يا با تسليم شده اهالی سارد (به روايت كتزياس)، آن شهر گشوده شد و به تصرف فاتحان پارسی درآمد [كورت، ص39؛ گيرشمن، ص120؛ هوار، ص45؛ پيرنيا، ص273]. كرزوس پس از فتح سارد بازداشت گرديد ليكن بدون ديدن تعرضی، برای اقامت و گذران زندگی، تيولی در يكی از شهرهای ليديه به او بخشيده شد [هردوت (همان، ص275)؛ ژوستن (همان، ص280)، بريان، ص112]. با گشوده شدن سارد، گنجينهها و ثروتهای عظيم و پرآوازهی آن در اختيار كوروش فاتح قرار گرفت و اينك او سرمايههای انبوهی را برای ساماندهی امپراتوری رو به گسترش خود در دست داشت. اما پادشاه پارسی چون گذشته ـ و آينده ـ كوشيد تا برای استقرار و ثَبات مشروعيت حاكميت خود، سرزمينهای مفتوح شده را از درون و با حفظ سنتهای بومی اداره كند: وی ـ و به همين گونه، ديگر هخامنشيان ـ برای جلب رضايت و حمايت نهادهای مذهبی اقوام مغلوب، در جهت نهادينه ساختن مشروعيت حاكميت خويش در پی تأييد و تصريح نهادهای مذكور، خدمات و توجهات بسياری به معابد محبوب و مشهوری چون «دِلف» و «آپولون» روا داشت [بريان، ص116؛ بويس (1375)، ص8 ـ77] و از سوی ديگر، مديريت سطوح ميانهی دولت و ديوانِ شهرهای مفتوح را نيز به بوميان شايسته واگذار كرد [هردوت (همان، ص285)؛ بريان، ص115]. در بهار 546 پ.م. با ناآرام شدن اوضاع در مرزهای شرقی امپراتوری در منطقهی سكاها و باختر، كوروش تداوم تثبيت سياسی و فتوح نظامی را به سرداراناش سپرد و خود به سوی مرزهایهای آن سوی امپراتوری رهسپار گرديد [هردوت (همان جا)؛ بريان، ص114]. در اين حين، فردی ليديايی به نام پكتياس (Paktyas) كه از جانب پادشاه فاتح به شهربانی (ساتراپی) سارد گماشته شده بود، سر به شورش برداشت و پادگانهای پارسی را در سارد به محاصره گرفت. كوروش كه در آن هنگام در همدان بود، با آگاهی از موضوع، بیدرنگ سرداری مادی به نام مازارِس (Mazares) را به سركوبی اين شورش گماشت و گسيل داشت. پكتياس كه در خود توان ايستادگی در برابر مازارس را نميديد، با دررسيدن آن سردار، سريعاً از مواضع خود واپسنشست و گريخت [هردوت (همان، ص7 ـ 285)؛ كورت، ص40؛ هوار، ص45]. مازارس از آن پس مأموريت يافت كه فتوح امپراتوری را در آسيای صغير گسترش دهد. تا آن زمان برخی از اقوام ساكن در شهرهای يونانینشين اين ناحيه، بدون درگيری و خونريزی، فرمانبُرداری از امپراتور فاتح را پذيرفته بودند. همچون ميلت (Milet) و نيز اهالی جزاير سامُس (Samos) و خيوس (Chios) كه در هيچ اتحادی عليه كوروش وارد نشدند [هردوت (همان، ص283)]. مازارس در دوران فرماندهی خود بر عمليات فتوح، مناطق يونانینشين پرين (Prien)، مِآندر (Meandre) و مگنزيا (Magnesia) را گشود [هردوت (همان، ص287)؛ كورت، ص40؛ گيرشمن، ص120]. پس از وی، «هارپاگ» سردار ديگر مادی فرماندهی عمليات را بر عهده گرفت و يونيه (Ionie)، اِاُليان(Eolien)ها و دُريان(Dorien)ها را زير فرمان آورد و با استفاده از جنگجويانی كه از اين اقوام دريافت داشته بود، بر كاريه(Carie)، ليكيه(Lycie) و پِداسيان(Pedasien)ها نيز چيره گشت و اهالی ثِاُس (Theos) و فوسه (Phocce) را كه گروهی از آنان تهديد و تبليغ كرده بودند كه در برابر اشغال سرزمينشان دست به مهاجرت گروهی خواهند زد، با روشهای سياسی وادار به تسليم كرد. بدين ترتيب تمامی سرزمينهای آسيای صغير و يونانيان قارهای ضميمهی قلمرو امپراتوری كورش شدند [هردوت (همان، ص8 ـ387)؛ كورت، ص40 ـ 39؛ گيرشمن، ص120؛ هوار، ص45]. حضور كوروش در مرزهاي شرقي و شمال شرقي و مجموعه عمليات نظامي وي در اين نواحي، منجر به گسترش مرزهاي امپراتوري در اين پهنه گرديد و پادگانهاي بسياري براي حفظ امنيت و استقرار حاكميت امپراتوري در اين ايالات نوگشوده برپا گرديد. به نظر میرسد سرزمينهای مفتوح كوروش در نواحی شرقی و آسيایميانه همانهايی باشد كه زمانی بعد، داريوش بزرگ ميراثبَر حاكميت بر آنان شد: زَرَنگ، هرات، خوارزم، بلخ، سُغد، قندهار، سكاييه، ثَتَگو (θatagu) و رُخَج [داندامايف، ص138؛ بريان، ص1ـ 120؛ كورت، ص5 ـ44؛ هوار، ص46؛ پيرنيا، ص358؛ زرينكوب، ص122]. ظاهراً پس از يكسره شدن كار سارد بود كه كوروش شهر «پاسارگاد» را به عنوان پایتخت، جایگزين شهر باستانی «انشان» نمود و به برآوردن كاخ و پرديس و مجتمعهای دولتی و مذهبی و مسكونی در آن پرداخت [بريان، ص218].
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
عنوان: رد: کوروش کبیر 28/5/2009, 02:18
5 - كوروش و نبونيد با گسترش فتوح كوروش از آسيای ميانه تا آسيای صغير، ديگر موازنهها و معادلات سياسی در منطقه بههمخورده و وزنهی قوای سياسی و نظامی خاورميانه به سمت شكلگيری يك قدرت واحد و مطلق، سنگينی میكرد. اما همچنان دولتی در اين ناحيه باقی مانده بود كه نه از امپراتوری پارسی فرمان میبرد و نه توان برتری جويی را بر آن داشت: بابِل. وجود وضعيت نهجنگ ـ نهصلح در روابط ميان دولتهای بابِل و پارس(انشان)، تنشها و اختلافاتی را پديد آورده بود كه پيشينهی آن به چندين سال قبل از فتح نهايی بابِل در 539 پ.م. بازمیگشت. از ريشهها و عوامل اين تنش و اختلاف میتوان به مواردی چون فتح شوش و برخی نواحی شرقی دجله مانند گوتيوم ـ كه دولتهای آنها دستنشاندهی بابِل بودند ـ به دست كورش [بريان، ص125؛ كورت، ص36، 41] و نيز به قصد بابِل برای همدستی با ليديه در جنگ عليه پارسیها [هردوت (همان، ص272)؛ ژوستن (همان، ص280)؛ گزنفون (وحيدمازندرانی، ص283، 323)] اشاره نمود. سرانجام، افزايش تدريجی تنشها اين دو دولت را به يك رويارويی تمامعيار كشانيد. در پاييز 539 پ.م. كورش نيروهای رزمندهی خود را در ايالت گوتيوم (واقع در ميانهی رودهای دياله و دجله) گردآورد و از آن جا [گزنفون (پيرنيا، ص320؛ وحيدمازندرانی، ص224)؛ هردوت (همان، ص21ـ 315)] به سوی مواضع «نَبونيد»Nabu-naid [به تلفظ يونانی: Nabonidus] پادشاه بابِل (539 ـ 556 پ.م.) در اُپيس (Opis) واقع در كرانهی دجله پيشروی كرده و نيروهای بابِل را در آن منطقه يكسره شكسته و تارومار ساخت. با ادامهی پيشروی كوروش به سوی بابل، جنگجويان ديگری از بابِل در سيپَر (Sippar) موضع گرفتند ولي با نزديك شدن و دررسيدن لشكر كورش، توان ايستادگی را در خود نديدند و از آن شهر عقبنشينی كردند. سيپَر بدون خونريزی تسليم پادشاه فاتح گرديد: 10 اكتبر 539 پ.م. [سالنامهی نبونيد ـكورش (پيرنيا، ص369)؛ كينگ، ص4 ـ272؛ داندامايف، ص141]. كوروش برای فتح نهايی بابِل، «گَوبَروَ» Gaubarva (به تلفظ بابِلی: Gubaru و به تلفظ يونانی: Gobryas) فرماندار ايالت گوتيوم را كه سپاه او در خدمتاش بود [سالنامهی نبونيد ـكورش (همان، 369)؛ داندامايف، ص147] برای اين منظور گزيده و به سوی شهر بابِل گسيل داشت. نيروهای نبونيد در پای باروهای شهر با سپاه گَوبروَ درآويختند اما به سختی شكست يافته و به داخل دژهای شهر پناه جُستند كه در پی آن، بابِل به محاصره گرفته شد [هردوت (پيرنيا، ص372)؛ گزنفون (همان، ص382)]. پس از چندی، با رخنهی نيروهای گَوبروَ به درون شهر، بابِل بدون كُشتار و خونريزی و ابراز واكنش خاصی از سوی بابِليان ـ كه سودی در اين كار نمیديدند ـ گشوده شد و شهر به طور مسالمتآميز به تصرف درآمد: 12 اكتبر 539 پ.م. [سالنامهی نبونيد ـكورش (همان، ص369)؛ استوانهی كورش (پيرنيا، ص368؛ فروشي، ص84)؛ كينگ، ص274؛ داندامايف، ص142]. در پي فتح بابِل، نبونيد نيز بازداشت و سپس به اقامتگاهی شايسته در كرمان تبعيد شد [بروس كلداني (پيرنيا، ص375)؛ كورت، ص43؛ هوار، ص47]. اما پسر و جانشين او «بِلشَراوصور» Belsharusur تا يك هفته همچنان در برابر سپاه گَوبَروَ ايستادگی كرد تا سرانجام شكسته و كشته شد [سالنامهي نبونيد ـكورش (همان، ص369)]. كوروش در 29 اكتبر به بابِل آمد و پس از ورود با استقبال و احترام گستردهی انبوه مردم شهر و ساير نواحی روبهرو شد [استوانهی كورش (پيرنيا، ص8 ـ367؛ فروشي، ص5 ـ84)]. وی برای برقراری آرامش و صلح در شهر، مؤكداً فرمان ممانعت از هر گونه غارت و تعدّی را داد و حتا به منظور پاسداشتن معابد و اماكن مقدس، به ويژه معبد بزرگ «اساگيلا» Esagila از هر تجاوز و دستبُردی، سربازان گوتی را به محافظت از آنها برگماشت [سالنامهی نبونيد ـكورش (همان، ص369)؛ كينگ، ص274؛ داندامايف، ص143]. همچنين، كوروش فرمان داد تا پيكرههای خدايانی كه در زمان نبونيد از معابد خود در سومر و اكّد به بابِل آورده شده بودند، به جايگاههای اصلی خود بازگردانند [سالنامهی نبونيد ـكورش (همان جا)؛ استوانهی كورش (پيرنيا، ص368؛ فروشی، ص85)]. با فروپاشی دولت نبونيد در بابِل، حكم تبعيد اقوام بازداشته شده در بابِل ـ مانند يهوديان ـ نيز لغو و منتفی گرديد و آنان توانستند به فرمان شاه جديد و فاتح، آزادی بازگشت به سرزمينهای خويش را به دست آورند. میتوان گُمان برد كه در آن زمان برای جلب حمايت يهوديانی كه ساكنان جاافتادهی بابِل بودند، به منظور فتح كمدردسر آن شهر و نيز به جهت متعهد ساختن يهوديان به حاكميت شاهنشاه، چنين تبليغ شده بود كه پادشاه پارسی از بازسازی معبد ويران اورشليم پشتيبانی خواهد كرد [عهد عتيق: كتاب عزرا، باب اول، 2ـ4]. ليكن صِرف اين بيان، و پيش از آن، آزاد گشتن يهوديان از تبعيد طولانی مدتشان در بابِل كه نتيجهی طبيعی برافتادن دولت نبونيد بود، در نظر اين مردم نه رویدادی عادی و متعارف، بل كه حادثهای استثنايی و معجزهای نجاتبخش از جانب خداوند و از طريق كوروش جلوه كرد [بريان، ص7ـ134؛ داندامايف، ص144؛ ويسهوفر، ص69؛ پيرنيا، ص377]. تبليغات طولانی مدت و كارآمد كورش عليه نبونيد، در فتح آرام و بدون خونريزی بابِل و رویدادهای پس از آن، بسيار مؤثر بود. نبونيد در دوران پادشاهی خود با ابراز توجهات فراوان به «سين»SIN خدای ماه «حَرّانيان» و نيز انتقال پيكرههای خدايان شهرهاي «اور»Ur، «اوروك»Uruk و «اريدو»Eridu به بابِل، مردم و نهادهاي مذهبی بابِل را كه معتقد به «مردوك»Marduk خدای بزرگ بابِليان بودند، تا حدودی نسبت خود بدگُمان ساخت [بريان، ص127؛ داندامايف، ص141؛ گيرشمن، ص122]. با توجه به همين زمينهها و وقايع بود كه كوروش در تبليغات خود در پيش و پس از فتح بابِل، خويشتن را برگزيدهی دادگرِ خداوند (مردوك) اعلام نمود كه اينك با عزل شاه نالايق و نامؤمن بابِل (نبونيد) بر آن است تا به بهترين وجه، خدمتگزاری مردوك و نهادهای مذهبی آن را به جای آورده و شكوه و عظمت درخور بابِل را بدان بازگرداند [استوانهی كوروش (پيرنيا، ص8 ـ367؛ فروشي، ص5 ـ82)؛ بريان، ص30ـ127؛ داندامايف، ص142]. بدين گونه بود كه كوروش با همآهنگ كردن خويش با سنّتها و مذهب بابل، مشروعيت مطلوبی را برای حاكميت و حكومت خود به دست آورد و به عنوان پادشاه قانونی و مشروع و خودي بابل ـ و نه بيگانه ـ معرفی و شناخته شد و در طی مراسم آيينی شكوهمندي، مقام سلطنت بابل را به طور نمادين از دست پيكرهي مردوك، خداي بزرگ، دريافت داشت و به لقب «شاهِ كشورها، شاهِ بابل» خوانده شد و قانوناً و شرعاً در شمار پادشاهان بابل درآمد [بريان، همان جا؛ كورت، ص42؛ داندامايف، ص6ـ145؛ گيرشمن، ص122؛ پيرنيا، ص370]. با وجود فتح بابل به دست كوروش، چون موارد ديگر، هيچ تغيير و تصرف عمدهای در اوضاع اجتماعی و اقتصادی آن ايجاد و اِعمال نشد بل كه نهادهای مذهبی تأييد و مقامات محلی در سمتهای خود ابقا گرديدند و از نخبگان بومی برای همكاری با فرمانروای جديد به گستردگی استفاده شد و گردش امور شهر به روال عادی و سابق خود ـ در عين مسالمت و امنيت ـ ادامه يافت [بريان، ص186 به بعد؛ كورت، ص3ـ42؛ كينگ، ص275؛ داندامايف، ص144]. در ابتدای فتح بابل حكومت نظامی آن بر عهدهی «گَوبروَ» سردار پيروز سپاه كوروش بود تا آن كه «كبوجيه» پسر كورش طبق مراسم مذهبی بابل در جشن سال نو تاجگذاری كرد و قانوناً به عنوان «شاه بابل» شناخته شد: مارس 538 پ.م. اما اين شهرياری كمتر از يك سال و در بين سالهای 7ـ 538 پ.م. برقرار بود. پس از كبوجيه، فردی پارسی كه او نيز «گَوبَروَ» نام داشت، به فرمانداری بابل ـ كه اينك تبديل به يك استان يا ايالت (ساتراپي) گرديده بود، گماشته شد [بريان، ص130؛ كورت، همان جا؛ داندامايف، ص143، 8 ـ 146؛ هينتز (1380)، ص122،30ـ126؛ پيرنيا، ص372]. اكنون با تصرف بابل و برافتادن دولت آن، سرزمينهايی گسترده از مرزهای مصر تا دامنههای زاگرس كه زير فرمان دولت نو ـ بابلی نبونيد بود، چون ميراثی در اختيار كورش قرار گرفت و اقوام گوناگون و پُرشماری مانند آرامیها، عبریها، فلسطينیها، سوریها، عربها و… كه در اين پهنه سكونت داشتند، به قلمرو امپراتوری پارس پيوستند و بدين ترتيب كورش بر يكي از مهمترين كانونها تجاری و توليدی جهان باستان دست يافت [بريان، ص1ـ130؛ كورت، ص42؛ پيرنيا، ص9ـ 415]. البته نبايد از نظر دور داشت كه تسلط قطعی وكامل پارسیها بر بخشهايی از اين منطقه ، تا زمان كبوجيه مقدور نگشت و همين امر باعث شد كه مسير و رهگذر لشكركشی كوروش به مصر گشوده و آماده نباشد و اين عمليات گستردهی نظامی در زمان حيات وی به انجام نرسد [بريان، ص40ـ 139].
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
عنوان: رد: کوروش کبیر 28/5/2009, 02:21
6- واپسين روزهای كوروش
آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد
آن چه در بارهی ده سال پايانی شاهنشاهی كورش بر ما پيداست، تنها اطلاعاتی در مورد لشكركشی وی در سال 530 پ.م. عليه سكاهای ساكن آسيای ميانه است كه در مرزهای شرقی امپراتوری به غارت و تجاوز دست گشوده بودند. كورش در طی اين لشكركشی گسترده بر آن بود تا مهاجمان را تدريجاً واپس نشاند، اقوام سركش را به زير فرمان آورد و برای تثبيت فتوح، استحكاماتی را در مناطق پاكسازی شده يا نوگشوده برپاسازد.
{(كوروش در استوانه حقوق بشر می فرمايد: هر قومی كه نخواهد من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ با آنها نميكنم.)اين به معنی دمكراسی و حق انتخاب هست و اما جنگ با سكا به دليل تعرض سكاها به ايران و غارت مال مردم بود.} آن چه كه از مجموع روايتهای مورخان باستان برمیآيد، آن است كه واپسين عمليات نظامی كورش در اين زمان، عليه گروهی از سكاهای آسيای ميانه و به ويژه «ماساگِت» (Massaget)های ساكن ماورای سيحون بوده است [هردوت (همان، ص419 به بعد)؛ ژوستن (همان، ص440)؛ داندامايف، ص 2 ـ 151؛ پيرنيا، ص440 به بعد؛ زرينكوب، ص129]. هر چند گفته ميشود كه كورش در يكی از اين نبردها جانباخته است، ليكن روشن است كه وی در طی اين لشكركشی، پيروزیهايی در سركوبی و فرونشاندن سركشیها و ناآرامیها و گسترش فتوح در آسيای ميانه داشته و چندين قوم سكايی را به زير فرمان آورده است [پيرنيا، ص442؛ كتزياس (همان، ص425) در روايت خود به چنين فتوحي تصريح میكند.]. به هر حال، طبق روايتی [كتزياس (همان جا)؛ كُخ، ص13] كورش در يكی از اين نبردها ـ كه شايد با ماساگتها بوده ـ مجروح گرديد وپس از سه روز درگذشت: اوت530 پ.م. پيكر وي در پایتخت امپراتوریاش «پاسارگاد» و در آرامگاهی كه در زمان حيات وی ساخته شده بود، به خاك سپرده شد [بريان، ص2ـ141]. كورش در زمان حيات خود، كبوجيه را نامزد قطعی نيابت و جانشينی خود ساخته بود [هرودوت (همان، ص3ـ422)؛ گزنفون (همان، 436)؛ كتزياس (همان، ص425)] و پيشينهی اين امر از زمانی پيداست كه كبوجيه پس از فتح بابل به مقام «شاه بابل» به اشتراك با پدرش نايل شده بود [بريان، ص2ـ1091؛ بويس (1375)، ص97]. «بَرديا» پسر ديگر كورش ـ كه تاريخ نشان داد هرگز از اين جانشينی خشنود نبود ـ در آن زمان، شهربان (ساتراپ) ايالات ماد و ارمنستان و كادوسان بود [گزنفون (همان، ص436)].
طبق کتاب «کوروش در عهد عتیق و قرآن مجید» نوشته دکتر فریدون بدرهای و از انتشارات امیر کبیر کوروش در این جنگ کشته نشده و حتی پس از این نیز با سکاها جنگیدهاست. منابع تاریخی معتبر در کتاب یادشده معرفی شدهاست.
دربارهي چگونگي درگذشت كوروش كبير در سال 530 پ.م.، روايتهاي گوناگوني در دست است. «هردوت» گزارش ميدهد كه كوروش در نبرد با «ماساگت»ها ( (Massaget؛ از اقوام سكايي ساكن در پيرامون رود سيحون و شرق درياچهي آرال نخست پيروز شده و سپس در جنگ دوم - كه بسيار سهمگين توصيف گرديده - كشته شده است [پيرنيا، ص 24-419]. مورخ ديگر يوناني «كتزياس» روايت ميكند كه كوروش در نبرد با «دربيك»ها Derbik؛ (از اقوام سكايي ساكن در شمال گرگان) زخمي شد ولي سپاه او در نهايت با ياري سكاهاي آمورگس (Amorges) بر دربيكها چيره گشت. كوروش در اثر جراحات وارد شده، پس از روز درگذشت [پيرنيا، ص 425]. «استرابون» گزارش ميدهد كه كوروش در نبرد نهايي با سكاها پيروز شد و دشمنان را تماماً تارومار ساخت. او از كشته شدن كوروش در اين نبردها سخن نميگويد [پيرنيا، ص 439]. «گزنفون» نيز از درگذشت طبيعي كوروش در پارس خبر ميدهد [پيرنيا، ص 9-434]. به هر حال، آن چه كه از مجموع روايات برميآيد اين است كه كوروش، واپسين سالهاي حيات خود را در نبرد با سكاهاي بيابانگرد و مهاجم مرزهاي شمال شرقي امپراتوري گذرانده و شايد در پي يكي از اين نبردها، كشته شده است. بنابراين، با توجه به گوناگوني روايات در مورد چگونگي درگذشت كوروش، تأكيد و ارزشدهي بيش از حد به «شكل» روايت هردوت - كه حتا خود او نيز اعتراف نموده كه اين روايت را از ميان روايتهاي مختلف موجود انتخاب كرده است [ پيرنيا، ص 424] - از نگاه مورخ، وجه و توجيه خردپذيري ندارد.
بازساخته استوانه كوروش، بین تالار شورای امنیت و شورای اقتصاد، نیویورک
استوانه کوروش بزرگ، یک استوانهٔ سفالین پخته شده، به تاریخ ۱۸۷۸ میلادی در پی کاوش در محوطهٔ باستانی بابِل کشف شد. در آن کوروش بزرگ رفتار خود با اهالی بابِل را پس از پیروزی بر ایشان توسط ایرانیان شرح دادهاست.
این سند به عنوان «نخستین منشور حقوق بشر» شناخته شده، و به سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آنرا به تمامی زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد. نمونهٔ بدلی این استوانه در مقر اصلی سازمان ملل در شهر نیویورک نگهداری میشود.
فرزندان
کوروش دو پسر داشت به اسم بردیا وکمبوجیه که پس از مرگ کوروش، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید.
کوروش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نامهای آتوسا و آرتيستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
عنوان: رد: کوروش کبیر 28/5/2009, 02:21
ذوالقرنین
درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشدهاست.
کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینههایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها بررسیهایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیههای قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجهترین دلایل را برای احراز این لقب دارا میباشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین میدانند. آیت الله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی از معتقدان این نظر هستند.
از زبان كوروش
بیگمان، كوروش كبير برجستهترين شخصيت تاريخ ايران و يكی از بزرگترين شهرياران تاريخ جهان است كه با برآمدن وی، سير تمدن خاورميانه از گونهای ديگر شد. كوروش به پشتوانهی هوشمندی و دانايی خويش و خصلتهای برتر قومی خود، در اندك زمانی، از خاستگاهی كوچك، امپراتوری پهناوری را برآورد كه مرزهای آن از آسيای ميانه تا شرق اروپا گسترده بود. دولتی كه او بنيانگذارد، ديرزمانی، صلح و امنيت را بر قلمرو گستردهی خود حاكم ساخت و آزادی و مدارا و تساهل را در ميان اتباع خويش برقرار نمود؛ امری كه بدين شيوه و گستردگی، در آن برهه از تاريخ، شگرف و بیسابقه بود. ويژگیها و روشهای ممتاز و بیبديل مردمداری و كشورداری كوروش كبير كه بعدها به صورت الگويی اخلاقی- سياسی، ديگر شهرياران هخامنشی نيز از آن پيروی كردند، عبارت بود از: برقراری آزادی مذهبی و فرهنگی برای همهی اقوام زير فرمان و به رسميت شناختن مناسك، سنتها و مقررات داخلی آنان؛ سپردن ادارهی سياسی ملل تابعه به مقامات محلی و بومی، پرهيز از هر گونه كشتار و ويرانگری به نام خدا و دين، اهتمام به تداوم و ارتقای فعاليتهای اقتصادی و اجتماعی در ميان اقوام زيرفرمان و…
گزنفون (420 – 352 پ.م.) تاريخنگار يونانی و شاگرد سقراط كه چندی در سپاه يكی از شاهزادگان هخامنشی خدمت میكرد، از جمله شيفتگان و دوستاران منش و روش درخشان و استثنايی كوروش كبير بود. وی در كتاب معروف خود به نام «كوروشنامه» يا «پرورش كوروش» زندگی نامهی اين شهريار بزرگ را با جزييات و نكات فراوانی، از نگاه خويش بازگفته است. گزنفون در اين نوشته، سخنان بسياری را از كوروش نقل كرده كه هر چند در جزييات، داستانپردازانه مينمايد، اما كليات آن، نمودار اثرگذاری و بازتاب انديشه و رفتار كوروش در ميان ملل مختلف است كه بدين گونه، در سخنان نقل شده از وی، بازتابيده و به يادگار مانده است. در ادامه، نمونهای از گفتارهای منسوب به كوروش در«كوروشنامه» گزنفون، آورده میشود:
· اگر بخواهيد دشمنان خود را خوار كنيد، به دوستان خويش نيكی نماييد.
· بايد اين درس را نيك آموخت كه خوشی و سعادت انسان به رنج و زحمتی كه در تحصيل آن به كار برده است، بستگی و ارتباط دارد. كار و مرارت، چاشنی خوشبختی است.
· برماست كه با تمام جهد و قوا، اسباب بزرگی و مردانگی را آماده و حفظ كنيم تا آسودگی خاطر كه بهترين و گرامیترين نعمتهاست، به دست آيد و از غم و محنتهای سخت، در امان باشيم.
· به عقيدهی من، زمامدار بايد بر ديگر افراد از اين جهت امتياز و برتری داشته باشد كه نه فقط از زندگی سهل و آسان روگردان، بل كه عاقبتانديش و با تدبير و پركار باشد.
· آن كسی تاج سعادت را بر سر دارد كه با استعداد كافی، از راه صواب تحصيل مال كند و آن را در راه مقاصد عالی و شريف صرف نمايد.
· جهانگيری كار عظيمی است اما جهانداری كاری بس عظيمتر است. به چنگ آوردن امپراتوری در اثر جسارت و جنگآوری است؛ اما حفاظت آن بدون حزم و درايت و مراقبت پيوسته، محال است.
· تاريخ، مكتبی عالی است. در آن خواهيد ديد پدرانی را كه پسرانشان آنان را دوست میداشتند؛ برادرانی را كه به برادرانشان مهر میورزيدند؛ و نيز خواهيد ديد كسانی را كه راههای ديگری اختيار كردهاند. در ميان اينان و آنان، كسانی را سرمشق خود قرار دهيد كه راهشان را خوب رفتهاند. اگر چنين كنيد، شما عاقلايد.
گستره امپراتوری هخامنشیان در زمان کوروش بزرگ
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
عنوان: رد: کوروش کبیر 28/5/2009, 02:22
اسطوره كوروش
كوروش در متن ادبيات افسانهای و تاريخي جهان جایگاهی بسيار درخشان و والا داشته و از وی به عنوان پادشاهی جوانمرد، خردمند، مداراجو، باشفقت، پارسا و سرانجام «مسيحوار» ياد شده است تا آن جا كه حتا امروزه گروهی نيز وی را نخستين بنيانگذار «حقوق بشر» ميدانند.اما جدای از اين واقعيت تاريخی كه كورش با تكيه بر خردمندی و شايستگی و توانايی سياسی ـ نظامی خويش و با پشتوانه ای مادی و معنوی حاصل از سكونت و امارت ديرپای قوماش در سرزمينهای ايلامی توانسته بود در اندك زمانی مرزهای امارت كوچكاش را در دامنههای زاگرس از آسيای ميانه تا آسيای صغير گسترش دهد و نخستين امپراتوری جهان را بر پايهی دولتی واحد و سازمانيافته كه بر اقوامي پُرشمار و گوناگون مديريت سياسی واحد و متمركز و در عين حال تكثرپذيری را اعمال میكرد، بنيانگذارد، به خودی خود و به تنهايی امری شگرف و بیمانند و درخور ستايش و تحسين است، اما اين مقام و جايگاه كوروش به عنوان «بنيانگذار و بانی امپراتوری جهانگير و مقتدر هخامنشی» بود كه خاستگاه و منشأ افسانهها و روايتهايی شد كه هيبت و شخصيتی اسطورهای و مقدس و ستودنی برای «پادشاه بنيانگذار» ايجاد میكرد: اين افسانهها، كوروش را نه متعلق به دودمانی سلطنتی ـ چنان كه بود ـ بل كه وی را برآمده از مرتبهای فرودست (مانند شبانی يا عيّاری) تلقی ميكردند تا نشان دهند كه وی برگزيده و مورد عنايت و حمايت خداوند بوده كه توانسته است از چنان پايگاهی ـ به شتاب ـ به چنين مرتبهی كمالی دست يابد و به افتخار و مقامِ برآوردن و بنيان گذاردن يك دودمان شاهنشاهی بزرگ و مقتدر نايل آيد [بريان، ص72؛ كورت، ص46؛ فرای، ص130؛ ويدنگرن، ص224؛ زرينكوب، ص113]. توصيف و تبيين شخصيتی مداراجو، مردمدوست و ربّانی از كوروش، در مقايسه با بیرحمیها، خونخواریها، ستمگریها و ويرانگریهای معمول شاهان آن روزگار خاورميانه، حتی در زمان خود وی نيز روشی مؤثر برای ايجاد مقبوليت و مشروعيت برای پادشاه فاتح در ميان اقوام مغلوب بود و اين نكته به روشنی در اعلاميهی روحانيان بابل و اسفار انبيای يهود، به گونهای همسان بازتاب يافته است.
وچنين بود كه در طول ساليانی دراز، انبوهی از داستانها و افسانههای ستايشآميز و شگرف در روايات ملی و عاميانه، در كنار تبليغات هدفمند سياسی، برای تبيين شخصيتی خارقالعاده و اسطورهای از كورش شكل گرفت تا از اين طريق به ويژه به اقوام متكثر قلمرو شاهنشاهی نشان داده شود كه: حكومت و حاكميت هخامنشيان كه اينك بر اقوام گوناگون و پُرشماری فرمان میراند، كاملاً قانونی و مشروع و خودیست؛ چرا كه فردی (كوروش) آن را بنيان گذاشته كه به دليل فضايل و كمالات درخشان و بیمانندش، تسلط و حاكميت وی در نظر اقوام مغلوب، از ابتدا مشروع و مقبول بوده است.
در اين مجموعه از داستانها و افسانهها كه برای حفظ و انتقال ياد و خاطرهی بنيانگذار خارقالعاده و محبوب و ستودنی دودمان شاهنشاهی هخامنشی فراهم آمده و گاه با آواز و موسيقی و به شكل نقالی در ميان خواص و عوام روايت میشد [گزنفون (همان، ص244)؛ استرابون (پيرنيا، ص1378)؛ مؤذنجامی، ص90 به بعد]، وصف رفتارها و اقدامات كوروش ـ كه قهرمانانه و بشردوستانه بود ـ از نسلی به نسل ديگر منتقل میگرديد و به عموم مردمی كه به نياكان و گذشتگان خود مباهات و افتخار میكردند و از راهشان پیروی مینمودند، آموخته میشد.
اكنون كوروش نه يك شخصيت صرفاً تاريخی، بل كه اسطورهای جاودانه بود كه به آيندگان و در عرصههای مختلف، الگو و مشروعيت میبخشيد.