| عرفان های جهان | |
|
|
|
نويسنده | پيام |
---|
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:36 | |
| عشق چیست؟ 3 یا لطیفحكايت دل پاره موسي: گويند : روزي موسي تورات مي خواند . شخصي از شوق پيراهن خود را پاره كرد . موسي پرسيد : (( چه مي كند ؟)) گفتند(( از شوق پيرهن بر تن پاره مي كند .)) موسي گفت : (( به او بگوييد از سر عشق ، دل را پاره كند نه پيرهن را!)) نماز و حكايت عاشقي : شگفت آور است ! اگر بدانيم پاره اي از نماز ، سر بيان لطيفي است از عشق به همنوع . فرض كنيد كه در ساعاتي مشخص ، مسلمانان روي به يك نقطه مي آورند و كلماتي را مي خوانند . اگر ما خانه كعبه را يك دايره فرضي بدانيم و از بالاي كرۀ زمين بدان نگاه كنيم و در همان موقع آن دايره فرضي يا خانۀ كعبه را برداريم چه مي شود ؟ مي بينيم ميلياردها نفر انسان در يك ساعت معين روبروي هم مي نشينند و مي گويند :السلام عليك ايها النبي و رحمه الله و بركاته ( سلام بر رسول الله و رحمت خدا بر او باد !) السلام علينا و علي عباد الله الصالحين (سلام بر ما و بر بندگان صالح خدا)السلام عليكم و رحمه الله و بركاته (سلام بر تو ورحمت خداوند بر تو باد !)دقت كنيد! ميليون ها انسان در ساعات معيني روبروي هم دايره وار مي نشينند و به يكديگر سلام مي كنند و رحمت خداوند را براي هم مي طلبند .(( هلن كلر)) در تأ ييد عشق ورزي به ديگران مي سرايد: هرگاه قلبتان براي ديگران مي تپد ، فرشتگان برايتان دست تكان مي دهند ! (( ژان مورو)) در تأييد آن شاعر ايراني كه سروده: عشق بايد پا درمياني كند تا آدم احساس جواني كند مي گويد :پير شما را از عشق دور نمي كند ولي عشق، پيري را از شما دور مي كند ! ونيز (( فيتز جرالد)) سرزمين عشق را نا محدود مي خواند وكي گويد : (( تا كنون هيچ كسي حتي شاعران نيز نتوانسته اند نهايت عشقي را كه دل آدمي پذيرنده آن است ، اندازه بگيرد!)) اما (( فريدون مشيري )) به نوعي زيبا و نغز دار از ( دوستت دارم ) صحبت مي كند : دوستت دارم را من دلاويز ترين شعر جهان يافته ام دامني پر گل از اين گل كه دهي هديه به خلق كه بري خانه دشمن كه نشاني بر دوست راز خوشبختي هر كس به پراكندن اوست! و (( ريچارد برانيكان)) با واژگاني شيرين –ولي شكمو!- درباره عشق عشق خطاب به معشوق مي سرايد : تو نسخه تمام شيريني ها هستي كه من در تمام طول عمرم خورده ام ! فرزانه اي سخن غريبي درباره عشق دارد :(( عشق، آهوي كوري است كه در ته دريا ،پي چشمان گل نامعلومي مي گردد!)) كشفي شگرف! اما ، آخرين كشف دانشمندان اين است كه روح و مغز آدمي را حباب هاي زوج زوجي فرض كرده اند كه در آن حباب ها هر يك از صفات آدمي در كنار هم قرار دارند ، مانند: ((كينه ، گذشت)) ، (( خشم ، آرامش)) ،(( عشق ، نفرت)) ، (( مهرباني ، دشمني )) ، (( غم ، شادي)) و مشابه آن ..... در اين جايگاه هر يك از صفات آدمي رشد بيشتري داشته باشد ، باعث مي گردد كه حباب مقابل آن كمتر رشد نمايد ، مثلاً : اگر انساني در وجودش (( كينه )) رشد نمايد ، طبعاً حباب مجاور آن (( گذشت )) كوچكتر مي گردد و اگر در وجود انساني (( شادي وشعف )) رو به رشد گذارد ، قهراً حباب ((غم )) هر روز كوچكتر مي گردد. اين مثال را براي مابقي صفات خود در نظر بگيريد و خوب روي آن فكر كنيد . در وجود شما كدام حباب رشد بيشتي داشته است ؟ پس اگر صفت مهرباني و عشق در وجود ما بيدار شود، بقيه صفات ناپسند ما به نسبت ضعيف خواهد شد ، تا جايي كه به مرور از بين مي رود و اين است كه عرفا عشق را عامل فقرب به پيشگاه حق دانسته .گفته : هل الدين الا الحب (( آيا دين جز محبت ، چيز ديگري هست ؟)) | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:37 | |
| و شاعري در تأييد آن سروده :
چو گيرد خوي تو مردم سرشتي
هم اينجا وهم آنجا در بهشتي
(( جبران خليل جبران )) گويد : (( تنفر جنازه اي است . كداميك از شما مايل است قبري باشد ! ))
و از آنجا كه هيچ كشوري دو پادشاه نخواهد داشت ، اگر كسي در دلش
كينه، بخل و حسد باشد ، عشق هرگز بر دلش محمل نمي گزيند و در تأيید اين مهم نازك انديشي سروده:
اي كه مأيوس از هر سويي بسوي عشق رو كن
قبله دلهاست اينجا هرچه خواهي آرزو كن
تا دلي آتش نگيرد حرف جانسوزي نگويد
حال ما خواهي اگر ، از گفته ما جستجو كن
چرخ كجرو نيست، تو كج بيني اي دور از حقيقت
گر همه كس را نكو خواهي ، برو خود را نكو كن
(( احمد شاملو )) اشك را لبخند عشق مي داند و مي سرايد :
اشك رازيست ، لبخند رازيست
عشق رازيست و اشك آن لبخند
لبخند عشقم بود!
نگاه گنيد (( حلاج )) چگونه عشق را به تصوير مي كشد :
منصور حلاج بردند تا بر دار كشند ، يكي از ياران ، گريان ونالان پرسيد :
(( عشق چيست ؟)) منصور لبخند زد وگفت: (( امروز بين وفردا بين و باز پسين فردا بين .))
پس ، در آن روز حلاج را بكشتند و ديگر روزش بسوختند و روز سوم خاكسترش بر باد دادند !
سلطان سخن سعدي نبود عشق را باطل بودن عمر مي شمارد و ميسرايد :
سعدي ار عشق نتازد ، چه كند ملك وجود
حيف باشد كه همه عمر به باطل برود
اما (( افلاطون )) ، عشق را يك مرض فرض كرده و مي گويد :
(( عشق تنها مرضي است كه بيمار از آن لذت مي برد !))
مسيح عليه السلام عشق ورزي را يازدهمين دستور خداوند مي داند و ميسرايد : من يازدهمين دستور خداوند را برايتان مي گويم :
عشق بورزيد ، به ديگران عشق بورزيد ،
همان گونه كه من به شما عشق ورزيدم!
حكم جديدي هم به شما مي دهم ، ديگران را بپذيريد همان گونه كه من شما را پذيرقتم !
و (( خواجه شيراز )) عشق را رهايي از دو عالم مي داند و مي گويد :
فاش مي چويم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
و (( شكسپير )) با نگاهي لطيف ، عشق را عذاب مي داند و مي سرايد: (( عشق غالباً يك نوع عذاب است ، اما محروم بودن از آن مرگ است ! ))
(( ولتر )) ، عشق را هجوم يك سپاه مي داند و مي گويد:
(( عشق قوي ترين سپاه است ، زيرا در يك لحظه بر قلب و مغز و جسم حمله مي كند ! ))
دكتر (( آلكسيس كارل )) هجران رد عشق را دست مايه تعالي روح مي داند و مي گويد :
عشق وقتي كه به مطلوب خود نرسد ، روح را تحريك مي كند و بر مي انگيزد ، اگر (( بئاتريس )) زوجه (( دانته)) شده بود، شايد ديگر اثر بزرگ شاعر (( كمدي الهي )) به وجود نمي آمد !
خالق اثر عظيم جنگ وصلح تولستوي عشق را گوهر مي داند و مي گويد :
((عشق گوهري است گرانبها ، اگر با پاكي توأ م باشد!))
اما (( حافظ )) ، قصه عشق را نا مكرر مي داند و مي سرايد :
يك قصه بيش نيست غم عشق و اين عجب
كز هر زبان كه مي شنوم نا مكرر است | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:38 | |
| ((دكتر شريعتي )) مي گويد :
(( آنجا كه عشق فرمان مي دهد ، محال ، سر تسليم فرود مي آورد !
فرزانه اي براين باور است كه :
((عشق چيزي نيست جز باراني از غم ، پشت يك لبخند!))
(( اميلي ديكنسون )) شاعر آمريكايي مي سرايد :
كسي كه بهشت را بر زمين نيافته است آن را در آسمان نيز نخواهد يافت
خانه خدا نزديك ماست و تنها اثاث آن عشق است .
(( اشو )) عشق را نشانۀ حضور خدا وند مي داند و مي سرايد :
آن گاه كه(( عشق)) ورزي (( خدا)) در هر سو حاظر است .
آن گاه كه نفرت وحودت را تسليم خود سازد ((ابليس )) در هر سو حاظر است.
جايگاه توست كه خود را بر واقعيت تحميل مي كند !
(( امام علي )) (عليه السلام) در حديث لطيفي مي فرمايد: (( اگر دو نفر دراين جهان در كنار هم نشينند و با هم از عشقي پاك و آسمتني بدون آلودگي و غرض هاي نفساني سخن گويند ، من نفر سوم خواهم بود !))
(( مولانا )) آخرين كلام را در معناي عشق در پس قرن ها مي خواند :
هر چه گويم عشق را شرح و بيان
چون به عشق آيم خجل آيم از آن
گرچه تعبير زبان روشن تر است
ليك عشق بي زبان روشن تر است
چون قلم اندر نوشتن مي شتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شكافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق وعاشقي هم عشق گفت
حال دانستيم كه عشق عامل حركت ما و بهانه و بهاي زندگاني ماست و عشق به طبيعت و عشق به همنوع منجر به عشق به حضرت دوست ميگردد.
مرز ميان عشق حقيقي و مجاز كجاست ؟
اين سوال يك جواب ساده دارد ! اگر كسي را كه دوست داريد دست بر شانه اش بگذاريد ، اگر روح شما ، عطر و بوي نيمه گمشدهتان را گرفت ، آن عشق حقيقي و اگر جسم شما احساس حضور كرد ، آن عشق مجازي و دوروغي است .
به تعبير زيباي دكتر شريعتي :
(( عشق حقيقي ، عشقي است فراتر از انسان و فراتر از خدا!))
(( جبران خليل جبران )) در تأييد سخن دكتر شريعتي مي گويد :
(( عشق حقيقي در باغچۀ روح شكوفا مي گردد و عشق مجازي در بستر جسم!))
(( مولانا )) نيز باصله عشق حقيقي و مجازي را به نوعي كاملاً شفاف بين مي نمايد :
عشق ها گر كز پي رنگي بود
عشق نبود عاقبت ننگي بود
در يك كلام : عاشق ، خداوند را در زير مردمك نرم ونازك معشوق خويش مي فهمد و در زير زبان دلش او را مي چشد . او به طبيعت و به هستي عاشقانه مي نگرد و محراب دلش خالي از حسد ، كينه ، نفرت و لبريز از شعف و شادماني و ايثار و اغماض است و پيوسته به زندگي با لبخندي سبز مي نگرد و نشانه اش اين است كه از نالۀ بلبل پريشان مي شود :
گر نخل وفا برندهد، چشم تري هست
تا ريشه در آب است ، اميد اثري هست
آن دل كه پريشان شود از نالۀ بلبل
در دامنش آويز كه از وي خبري است
اينك اگر سخناني كه تا اينجا گفته شد ، دل شما را گرم مي دارد ، آن را به دندان دل بگيريد كه آن حقيقتي است سخت ناياب !
به قول شمس تبريزي : (( هر اعتقاد كه تو را گرم مي دارد ، آن را به دل نگه دار و به عمل نشان ده كه اين كار خردمندان خداجو ي هست !)) | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:39 | |
| و بياييد تا بياموزيم:
نجابت را از كل سرخ / لطافت را از بهار
عطش را از تابستان / تنهايي را زا پاييز
پاكيزگي را از زمستان / عشق را از اغماض
ايثار را از عشق / و دوست داشتن را از مادر !
چكيده مطالب :
_طبق آخرين پژوهش روانپزشكان ، انسانهايي كه نور محبت و عشق از وجود آنان مي تراود ، خيلي كمتر از بقيه افراد بيمار مي شوند !
_فراموش نكن! دوست داشتن انسانه ، نقطه پاياني است بر تمامي رنجها !
_ از همين امروز به شيشه عينكت رنگ محبت بزن ! نظاره كن آثار شگرف آن را !
_ مطمئن باش ! كسي كه محبت ندارد ، هيچگاه وجود خداوند را احساس نخواهد كرد !
_ ايمان ، عبادت كردن نيست ! ايمان محبت است وعشق!
_ عاشق باش تا عطر وبوي خداوند را بگيري و شبيه او شوي !
_ بايد بدانيم ، عشق (( فرزند )) يك مهرباني ساده است و بس !
عشق يعني ، همسايه مان را دوست بداريم ، برگ هاي درخت را و كبوتر ها را حتي كلاغ ها را ستايش كنيم ، بخاطر سياهي رنگ پرهايشان و كاكتوس ها را دوست بداريم !! بخاطر اينكه لطافت گل سرخ را به ما مي فهمانند !
_ عشق دلمشغولي لطيفي است كه معجوني است از صداقت ، حركت ، شتاب ، پاكيزگي ، اشك ، شعف و دلشوره !
_ يقين بدانيد ! يگانه پل اين جهان و آن جهان عشق است!
_عشق ، استارت موفقيت و انگيزه اجراي تمامي كارهاي سخت و دشوار است !
يادت باشه! اگر عاشق باشي و عشق در وجودت لانه كند ، ديگر جايي براي خشم و كينه و عداوت باقي نخواهد ماند !
_ عشق يعني ، يافتن بهشت در روي زمين !
_ بفهميم و درك كنيم كه ميان عشق حقيقي و عشق مجازي ، فاصله اي است به اندازۀ يك قرن نوري !
عشق حقيقي يعني ، حركت عمودي از خاك به ملكوت كه آن را ((سفردل)) نامند ، عشق مجازي يعني ، حركت افقي در روي زمين كه آن را((سفر گل ))نامند .
_ عاشق باشيد ! عاشق باشيد ! و عشق بورزيد ، اما هيچگاه احساس را با غريزه اشتباه نگيريد !
_ فرق بين عاشق و غريزه طلب ، به نازكي يك پوست پياز است ! مواظب باشيد سر نخوريد !
_ رشد عشق حقيقي در بستر روح است و عشق مجازي در بستر جسم !
مواظب باشيد ! يافتن مرز ميان عشق و غريزه ، بسيار دشوار است !
_ ميوه عشق حقيقي راح روح است و ميوه عشق مجازي تجزيه روح !
جان كلام : عشق حقيقي يعني ، پرداختن به روح و عشق مجازي يعني ، پرداختن به جسم .
آخرين كلام !
اينكه آموختيم : ما براي آموختن و آموزش سپس آزمايش و نه آسايش ! بلكه آرامش به این جهان گام نهاده ايم تا عشق و خلاقيت خداوند را در زمين ادامه دهيم . آمده ايم تا به ارتقاءو تعالي روح وعقل دست يابيم.
رسالت و مسئوليت ما ، هما تا يافتن نيمه گمشده مان مي باشد ، پاره هايي از وجود ما كه در اين جهان حضور دارند و ما با پيوستن به آنان كامل مي شويم و به تعبيري ، به بهشت دست مي يابيم .
زيرا ، بهشت يعني ، كامل شدن !
به ياد مي آوريم آن گاه كه به خاطر شجاعت پدرمان آدم عريان و گريان از قلب آسمان به زمين پرتاب شديم و گروهي ما را (دوزخيان روي زمين ) نام نهادند ، غافل از آن كه وقتي خداوند آن غصيان عزيز را در وجود(( آدم )) ديد ، بار مسئوليتي شگرف را بر دوش فرزندان او نهاد . اينكه به خود مي نگريم كه چه ارگانيزم پيچيده وپيشرفته و شگفت انگيزي در وجود كوچك ما نهاده شده و حيرت زده هستيم و دز عين حال سرازير از دلهره اي شيرين ، و در دل نجوا مي كنيم :
كوه ها بار امانت تنوانست كشيد
قرعه فال به نام من ديوانه زدند
دلهره داشتيم از عظمت اين امانت كه بر دوش نرم و نازك ما نهاده شده و حلاوتي داريم بياد ماندني از اينكه شايستگي آن را داشتيم كه حامل پيام و جانشين آن لطيف عزيز شويم در روي زمين !
آن گاه خداوند بر پيشاني مان نام (( اشرف مخلوقات )) را نهد و پاره اي از دل خويش را در سمت چپ سينه مان نهاد و قفسي از استخوان بر آن كشيد تا هيچكس را ياري ورود با آن خانه نباشد ، جز او ! و چكه اي از نور تفكر خويش را در چكاد بدن ما چكاند كه تا آخر عمر گواه جدال عقل و دل ، انساني معتدل شويم كه صد البته اين دوستي هميشه داراي تاريخ مصرف ! بوده و ديري نمي پايید كه به حال جدال هميشگي و از هم گسيختگي مي رسد . | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:39 | |
| آن گاه به قدرت تفكر او آموختيم كه تنهايي را رها و از درون غارها به مزارع سر سبز سرازير و باهم ، عاشقانه زيستن را تجربه كنيم و براي زيستني لطيف ف (( اجتماع را بنيان نهيم . آن انسان ساده انديش عريان وحشي ديروز ، اينك موجودي شده كه معناي واژگان را با تيغ تعقل از يكديگر تميز مي دهد و سال هاست در هوا كردن موشك ها ، مات و مبهوت است و خدا را از ياد برده است و خداوند انگشت حيرت به دندان پشيماني گزيده ، از اين
همه نعمت كه بي دريغ به اين فرندان آدم عنايت فرمود و هيچ كس قدر او را ندانست و نشنخت ، جز گروهي اندك!
اكنون ما همان گروه اندك انگشت شمار هستيم !
تعجب نكنيد ! اگر من و شما در شمار آن گروه اندك نبوديم ، قهرا، در شرايط ديگري بسر مي برديم و انگشت نگاهمان هرگز اندام اين واژگان را لمس نمي كرد .
آري ! ما آمديم تا فرايندي را طي كنيم به نام ((زندگي )) ، طي طريقي حهت دار و هرف مند! زيرا به خوبي مي دانيم كه هيچ غباري بي هدف در هستي خلق نشده و درك اين مهم كه حتي خود زندگي نيز هدف نيست ! بلكه آن نيز وسيله اي است براي تعالي روح و تغيين جايگاه ما در هستي !
سپس ابزار خدا دادي را به كار گرفتيم و چند جرعه از جام دل و چند فرمول از عقل را ره توشه سفر سنگين خود كرديم ، ان گاه دانستيم كه بايد رفيقي شفيق و درست پيمان داشته باشيم تا شريك گرمابه و گلستان ما گردد . كسي كه همواره در لحظه لحظه زندگي در كنارمان جاري باشد ، يك دوست ، و دانستيم كه در اين سنگلاخ سخت و دشوار فقط با ارتقاء و تعالي تفكر و عقلانيت است كه مي توان به چكاد رفيع خود آگاهي رسيد و بعد از تسخير قله ان و نصب پرچمي با نوشتۀ : من به آگاهي رسيده ام ! ديگر از طعم تير غم ، سينه چاك نمي كنيم و شاديمان شيون سر نمي دهد و اشك در غم ما پرده در نمي شود و از شوق و شعف ، پيرهن پرهيز از تن نمي دريم ، زيرا به خوبي آگاهيم كه غم وشادي معلماني هستند كه براي تربيت و پرورش روح ما آمده اند ، با اين تفاوت كه يك معلم با دستاني سر ريز از شكر و لباني لبريز از لبخند مي آيد و معلم ديگر با چروكي بر جبين و تازيانه اي در دست ! و در اين لحظه ، ما هستيم كه با تيغ عريان خود آگاهي آنان را از هم تميز دهيم و با اعمال ( مديريت احساس ) اعتدال و آرامش را بر خويشتن خويش حاكم گردانيم .
اينكه از ستم و نا رواي هايي كه ديگران به ما روا مي دارند ، فغان نمي كنيم ، زيرا به خوبي آگاهيم كه همه انسان هاي به ظاهر خوب يا بد ! هميشه به عنوان يك آموزگار در كنار ما جاريند ، درست مانند گل ها !
بعضي گل ها آمده اند تا با بوي بد خويش بگويند : گل سرخ چقدر خوش عطر است !
اكنون با نگاه يك روانشناس عالم به اين باور رسيدايم كه لبخند ، مولود شوق و شعف است و پيام آور آرامش و آغازگر زيستي شوقناك ، همان گونه كه به دليل فتح چكاد خود آگاهي ، دلي سر ريز از غم داريم ، به همان
گونه بايستي لباني لبريز از شكر لبخند بر لبانمان جاري باشد و با دلي خونين لبانمان سبز باشد از خنكاي خنده !
اينك چشمها را بايد شست ، جور ديگري بايد ديد، گذشته ها رارها و آينده را در آغوش كشيد و روي به گذشته كرده و به خاطر لغزش هايمان كلاه از سر برداريم يعني ،((پوزش))و به خاطر آينده آستين بالا بزنيم يعني ((
تلاش )) و به اشك ها و لبخند ها ، شكست ها و موفقيت ها و مشكلات به عنوان يك آموزگار فهيم و فرزانه بنگريم
كه آمده اند تا در كلاس زندگي به ما بياموزند :
(( وقتي سر خط مي نويسيم ، زندگي ، نيم نگاهي هم به آخر خط داشته باشيم كه كج نرويم ! زيرا زندگي يك بوم نقاشي است كه در آن از پاك كن خبري نيست ! و ياد بگيريم كه: در دفتر مشق زندگي ، خطاهاي ديگران را با پاك كن اغماض پاك كنيم تا پيوسته دفتر افكارمان سپيد بماند و پاكيزه ! ديگر غر نزنيم و گله نكنيم كه چرا رنج هاي ما بيشتر از بقيه مردم است ، زيرا اكنون مي دانيم :
آنان كه عزيز ترند ، جام بلا بيشتر دهندشان !!
اكنون به خوبي مي دانيم : پژواك عمل ما در اين جهان
چون كوه همواره به سوي ما جاري است .
اين جهان كوه است وفعل ما نداست
سوي ما آيد نداها را صدا
حال ، اگر هر انساني را يك صندوق پست به مقصد خداوند بدانيم و اعمال خود را يك نامه ، آيا باز هم به خود اجازه خواهيم داد كه عمل زشتي را درباره يك انسان انجام دهيم؟ | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:40 | |
| اكنون اگر خنكاي فرح بخش و لطيف زيستي طربناك را مي خواهيم ، بايد لقمه عشق را در فهرست غذاي روح خويش قرار دهيم زيرا به خوبي آگاهيم كه غذاي روح انديشه است .
و از هم اكنون به همه چيز و به همه كس عشق بورزيم،
نور بنوشيم ، دوست داشته باشيم و باز هم عشق بورزيم .
عشق به يك دانه شن ، به آفتاب ، به بيابان به شكست ، به شمع ، به اشك به تنهايي ، به لبخند ، به سجاده به خدا ، به بهار ، به سكوت به ناكامي ، به رنج ، به بي كسي و به غباري كه از بال بر پيشاني گل سرخ مي نشينيد !
تماميت هستي را به تماشا بنشينيم و به هريك از آنها هوار هوار !
عشق بورزيم ، زيرا اكنون مي فهميم كه تنها دوست داشتن و مهر ورزي يگانه راه كاميابي و آسوده زيستن در هستي است
زيرا ذات خداوند ((عشق)) است! به ياد آوريم ان زمان را كه خدا با خستگي وصف ناپذير خويش هستي را به تصوير كشيد ، لختي نشست تا نفسي تازه كند ،نيم نگاهي به آخرين و زيبا ترين مخلوق خويش كرد و نجوا كنان فرمود :
(( تو را براي تجسم بخشيدن به عشق خلق كردم كه با همه توان و هستي ات عشق بورزي و ايثار كني تا فرشتگان بدانند ، چرا بايد تو را تكريم كنند؟))
سپس با غباري از مهر خويش ، طبيعت را از آن هفتمين سقف آبي آسمان گرد افشاني كرد و بدين سان، همه هستي ، غطر وطعم (( عشق)) را گرفتند .
اكنون خورشيد را به تماشا بنشينيد كه چه مشتاق و شيفته و سخاوتمند و وسيع و بي نياز ، نور خويش را بر همه ، به يكسان بدون هيچ گونه چشمداشتي مي افشاند و هديه مي كند ، زيرا از خالق خود آموخت كه :
«عشق يعني ايثار»
نگاه كن ! پروانه را كه جان عزيز خويش را فداي شعله شمع مي كند و هستي اش را با ايثار و عشق در كوير آتش مي سوزاند .
بنگر در پگاه با كره فروردين گل را ، كه در اوج جواني همه هستي خود را با سخاوتي شگرف براي زنبور عسل ، چون سفره اي لبريز از صميميت و مهرباني مي گستراند تا زنبور عسل بيايد و همه هستي او را در يك جرعه سر كشد !
به تما شا بنشين ، ماهي قرمز بركۀ تنها يي را كه در ميان آب هاي آبي آرام به گرسنگي جوجه هاي مرغ ماهيخوار مي انديشد و ذهن نگران و آشفته خواب را از چشمان خسته و مهربانش مي ربايد و به اين بهانه! آن قدر خرامان در سطح آب خودنمايي مي كند تا لحظاتي چند اندام كوچك او ضيافت رنگيني شود براي سفره خالي مرغ ماهيخوار وجوجه هايش ! با اين عمل ، ماهي قرمز بركه ، زسالت خويش را به انجام مي رساند ، زيرا او آمده بود تا با مرگ ظاهري هود پيام آور عشق خداوند باشد در زمين !
نگاه مي كنيم كه سر گله آهوان در دشت چگونه اندام ترد ونازك خويش را ايثار مي كند و با چشماني معصوم به دندان تيز پلنگ مي نگرد كه تا چند لحظه ديگر او را مي درد و از ترس بر زانوان نازكش مي لرزد ، اما مي ايستد تا پلنگ او را پاره پاره كند و بعد از ريخنم خون او ، از خون بقيه آهوان بگذرد !
آن آهو با ايثاري شگرف جان خويش را فداي ياراني مي كند كه حتي غالب آنها را نمي شناسد ، .لي آهو به خوبي مي داند كه خود را به خاطر عشق ذبح مي كند و در دل نجوا مي كند :
پرواز را به خاطر بسپار ، پرنده مردني است!
عشق تجسم عيني مي يابد در وجودم نرم و لطيف آن بره اي كه خود را در مقابل چشمان عقاب به نمايش مي گذارد و به فرار تظاهر مي كند ! زيرا در ذهن سپيد خويش مي انديشد كه جوجه هاي عقاب چند روزي است | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:40 | |
| كه هيچ نخورده اند و لحظاتي بعد ، اندام نرم او چاشتگاه سفره جوجه هاي عقاب مي گرددو در آخرين دم حيات خويش، لحظه اي كه خواب مرگ ، آرام آرام پلك هايش را فرو مي بندد ، شاهد رويش لبخند شعف و شادماني است بر گونه هاي كوچك جوجه عقاب ها و در دل به خويش مي بالد كه توانسته است آن عشق خداوندي را تجسم عيني بخشد و رسالت خود را به اتمام برساند !
نگاه كن ! زنبور عسل زمني كه گرده گل ها را طي ساعت ها و ماه ها با وسواس و دقتي شگرف در لانه خود به عسل تبديل مي كند و بعد از تحمل آن همه رنج وقتي مشاهده مي كند كه دسترنج او ، كام اشرف مخلوقات را حلاوت مي بخشد ، از شادي در پئست خود نمي گنجد كه مسئوليت و وظيفه خويش را به نحوي مطلوب به انجام رسانده است و بدين ترتيب حياتش معنا يافته است !
آري ! اين گونه ترنم تربناك عشق با تفكر ژرف خداوند در ذره ذرۀ غبار هستي جاري است !
اكنون با رويت هجوم ايثار و عشق در طبیعت به خوبي آگاهيم كه بايد ، (( همه هستي خويش را يك لقمه نور كنيم و در دهان گرسنه اي بگذاريم تا سير گردد اما، از ايمانش نپرسيم!))
تنها در اين لحظه شكوهمند و شيرين است كه ما شبيه خداوند مي شويم و پژواك لبخندش را در آسمان مي شنويم كه شعفناك و شوقمند مي سرايد : آفين بر نيكو ترين خلقت من !!
آري! در اين لحظه عطر آگين است كه ما شميم حضرت دوست را به همراه خود به ارمغان مي آوريم و محبوب مطلوب ان معبود مي شويم .
اينك ما بر بستر آگاهي و خرد ، تولدي يدباره يافته ايم و دل آشفتگي هايمان ديگر ، ندانستن ها نيست ؟ بلكه تعلق خاطري شوقناك است به بيشتد دانستن ، زيرا به خوبي مي دانيم كه :
دانستن حاصل خواندن است
فهميدن ، حاصل فكر كردن است و درك، حاصل رنج بسيار !
تولد دوباره مان اكنون آغاز مي شود و از پوسته سخت تفكرات كهنه و قديمي خويش بيرون آمده و شوقمند و شعفناك چون (( بودا)) صبور وصادق بر قله سپيد اعتكاف محمل گزيده و به لحظه لحظه زندگي لبخند مي زنيم ، آن گاه كه همه هستس مان پاره اي از اين جهان مي گردد ولي از ما مي ربايندو ما تكيده و تلخ وخسته و خاكستري مي شويم . يا آن گاه كه تكه اي از وجودمان !را با نگاهي خيس مي نگريم كه در دل خاك به امانت مي سپاريم و در دل مي گوييم:
غم اين خفته چند، خواب در چشم ترم مي شكند !
و در آن لحظه دردناك كه از دست ستمي شيون مي كشيم و اشك مي ريزيم يا آن گاه كه دل ساده مان را عزيزي مي ربايد و ما از شوق در محراب دل تنهاييمان دف مي زنيم و سماع مي كنيم و با ساده انديشي !مي انگاريم كه ناز بالش نرمي براي احساس ترد و نازك خويش يافته ايم ، غافل از فرداها ،كه يك بغل درد و دوري و دريغ برايمان به ارمغان مي آورد !
اكنون به تمامي اين لحظه ها همچون (( بودا)) متبسم وآرام به مانند : آبي آرام آسمان ها و بر لحظه لحظه هاي خويش با چشماني سر ريز از اشك وشعف مي نگريم و انگار كسي در دلمان مي خواند :
اگر تنها ترين تنها شوم ،باز توهستي !
آري تو كه از پدر ومادر بر من مهربان تري ! اي عزيز ماندني !
اي ناب سخت ياب
تو يگانه شاهد شريفي بر لحظه لحظه هاي رنج من !
اي خوب خواستني !
اكنون دستان دردمند و نيازمند خويش را بر آستان نيلوفرينت مي گشاييم
از تو براي همسايه مان كه نان ما را ربود نان !
براي ياراني كه دل ما را شكستند ،مهرباني
براي عزيزاني كه روح ما را آزردند بخشش !
و براي خويشتن خويش ، آگاهي ،
عشق وعشق وعشق
مي طلبيم! آمين!
پایان مبحث عشق | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:41 | |
| انتظار
یا لطیف
انتظار
انتظار واژه ای معنوی برای آنهایی که در پی صبح جمعه ای میگردند
که از کعبه عشق فریاد ان بقیه الله به گوش خواهد رسید منتظریم.......
منتظر آن صبح جمعه روزی که مهدی خواهد آمد
........ و منتظریم که بیاید ........
آن وجود الهی مطهر الهی ، آن آخرین امام و آن پیشوای حقیقی ما و باید
به انی جمله ایمان داشته باشیم که او خواهد آمد
انتظار فرج از بهترین عبادت هاست...
پس بیایید به معنای واقعی اش منتظر ظهور آخرین امام شیعیان باشیم
پس به امید ظهور دستمان را به آسمان بلند میکنیم و میگوییم
الهم عجل للولیک الفرج
میلاد مهدی موعود را به تمام شیعیا ن جهان تبریک و تهنیت میگویم | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:41 | |
| یک سئوال یا لطیف
سلام امیدوارم تا اینجا از وبلاگ خوشتون اومده باشه و از مطالب آن استفاده کرده باشی حالا دوست دارم به این سئوال جواب بدی می دونی چطور جواب دادن مهم نیست صادقانه و خالصانه جواب دادن مهم است فقط کافیه برای جواب این سئوال به دلت مراجعه کنی و ببینی دلت واقعا چی میگد. سئوال اینه: خدا کجاست و احساس واقعی ات نسبت به خدا چیه؟ اگه دوست داری جواب بده. یا علی خدانگهدار | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:42 | |
| بنام خداي عشقعشق کربلا است و کربلا عشقعطش عشق است و عشق عطشو حسين تشنه، عاشق بود و كيست از حسين عاشق تر؟حسين عشق را در محراب عشق آموختو براستي تنها حسين آموزگار عشق استحسين تنها يك بهانه است بهانه رستن بهانه مست شدنمگر نه اينكه عشق آن است كه معشوق را در سر سويداي خودي از خود رسته جستجو كردو چه كسي بهتر از حسين كه حتي با تكرار نامش ميتوان رها شد؟ ***************************************************** اين كه حسين فرياد مىزند - پس از اين كه همه عزيزانش را در خون مىبيند و جز دشمن كينه توز و غارتگر در برابرش نمىبيند - فرياد مىزند كه: «آيا كسى هست كه مرا يارى كند و انتقام كشد؟» «هل من ناصر ينصرنى؟» مگر نمىداند كه كسى نيست كه او را يارى كند و انتقام گيرد؟ اين «سؤال»، سؤال از تاريخ فرداى بشرى است و اين پرسش از آينده است و از همه ماست و اين سؤال، انتظار حسين را از عاشقانش بيان مىكند و دعوت شهادت او را به همه كسانى كه براى شهيدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مىنمايد. دكتر شريعتي | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| |
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| |
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| |
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:44 | |
| یا لطیف سلام فرا رسیدن ماه مبارک رمضان را به همه عاشقان تبریک میگویم این هم گفته ای از گفته های یه بنده خدا ماه مبارک رمضان هم شروع شد ماهی که خدا در اون به بندهاش فرصت داده فرصتی که هر کس بخواد میتونه استفاده کنه بیاید تو این ماه سعی کنیم خودمون را از درون بسازیم بیاید به درونمون نگاه کنیم ببنیم تو این مدتی که از عمرمون میگذره چند ثانیه چند دقیقه چند ساعت واقعا زندگی کردیم به کجاها رسیدیم برای خودمون چیکارها کردیم چه چیزهایی یاد گرفتیم برای دیگران چی؟ به چند نفر کمک کردیم چند نفر را مورد مهرمون قرار دادیم دست چند نفر را گرفتیم برای عزیزانمون کسانی که دوستشون داریم چیکار کردیم بیاید خودخواهی ها کینه ها حسادت ها دروغگویها سنگ دلی ها و ......... بزاریم کنار بسه هر چی تو خودمون این چیزها را راه دادیم بیاید دلمون را پاک و خالص کنیم و به ندای دلمون گوش کنیم به ندای دلی که جایگاه عشقه دلی که خونه خداست اونم خدایی که بنده هاش را دوست داره و بهشون عشق می ورزد خدایی که تو کارش نه نامردی بوده نه تنهامون گذاشته و نه ترکمون کرده خدایی که ما را خوب میشناسد و از دلمون خبر داره خدایی که تو غم و غصه ها ما را رو دوشش میذاره ولی در عوض ما چیکار کردیم فقط تا تونستیم از او دور شدیم و فراموش کردیم که خدایی داریم حالا بیاید دلمون را صاف کنیم تا خدا بیاد تو دلمون مثل بچگی هامون موقعی که یه فرشته بودیم این یه فرصته برای پاک شدن برای خود ساختن پس بیایید همه با هم برای این فرصت دوباره خدارا شکر کنیم و فقط از او بخواهیم که ما را از این سر درگم بودن و گمراهی نجات بده و کمکمون کنه که همون بشیم که لیاقت داریم همون بشیم که دلمون راضی ست و وقتی دل راضی باشه خدا هم راضی ست امین ببخشید اگه غیبتم طولانی شد ماه رمضان خوبی داشته باشید در پناه حق یا علی خدانگهدار | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:44 | |
| خدایا چون ماهیان که از عمق و وسعت دریا بی خبرند عظمت و ژرفای عشق تو را نمی شناسم فقط نمی دانم که معبود این دل خسته هستی و اگر دیده از من بگیری خواهم مرد ********************* من بی کسم و جز تو خدایی که ندارم گر از سر کویت بروم رو به که آرم | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:45 | |
| تقدیم به بهترینم یا رب نظری بر من سرگردان کن لطفی بمن دلشدهی حیران کن
با من مکن آنچه من سزای آنم آنچه از کرم و لطف تو زیبد آن کن ای گرداننده چشم ها و دل ها ای اداره کننده شبها و روزها ای دگرگون کننده زمانها و گردشها
حال مرا به بهترین حال ، مبدّل فرما | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:46 | |
| | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| |
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:52 | |
| سخنراني الاهي باگوان در تاريخ بيست و دوم نوامبر 2007 به مناسبت بيست و ششمين جشن فارغ التحصيلي دانشگاه شري ساتيا ساي بابا تحصيل در حقيقت، يكي شدن با خداوند است. چرا عمر خود را از بامداد تا شامگاه به بطالت در جستجوي پول و ثروت بههدر ميدهيد؟ تجليات عشق الاهي،اين شايسته نيست كه بهجاي انجام تكاليف و مسووليتهايتان، بيهوده وقت و انرژي خود را هدر دهيد. عمر، مقدس و گرانبها است. اتلاف وقت، اتلاف عمر است. شما همگي دانشجوياني هستيد كه در آينده هدايت ديگران را عهده دار خواهيد شد. هركسي خواستهايي دارد، اما بهخصوص دانشجويان، بايد خواستهاي خود را مهار كنند. اين تكليف آنها است. بدون ترديد، خواستهاي پايانناپذير، يكي پس از ديگري، از ذهن شما ميگذرند. اما اين وظيفه يك دانشجو است كه اين خواستها را تحت كنترل در آورد. كلمه ويديا (آموزش) ريشه در كلمه ويد بهمعناي نور دارد. به اين معنا كه آموزش چراغ راه شما است و كسب تحصيل، راه پيشرفت را نمايان ميكند.دانشجويان عزيز!شما بايد سرمشق جامعه باشيد. اين تنها آروزي ما است و بههمين سبب، شما را با عشق فراوان پرورش ميدهيم. همه شما ميدانيد كه شرط تحصيل در كليه مراكز آموزشي در سطح دنيا، پرداخت شهريه است. اما در اينجا هيچگونه مبلغي از اين بابت دريافت نميشود. تحصيل در كليه مراكز آموزشي شري ساتيا سايي از دبستان تا دانشگاه، رايگان است. در واقع، نه تنها هيچ يك از پروژههاي آموزشي، درماني و آبرساني، كه توسط سازمان شري ساتيا سايي اجرا ميشوند، پروژههاي انتفاعي نيستند بلكه هزينههاي هنگفتي بابت بهاجرا درآوردن آنها تقبل ميشود. علاوه بر دانشآموزان و دانشجويان مراكز آموزشي ساتيا سايي، كودكان بيبضاعت و بيسرپرست بسياري نيز از نظر مالي، احتياجات زندگي و هزينه تحصيل مورد حمايت اين سازمان هستند. اين حقيقت را دريابيد كه كسب تحصيل، سرمايه شما است. هدف از تحصيل دستيابي بهزندگي مرفه نيست. منظور فقط گذران زندگي در اين دنياي مادي نيست. حتي افراد بيسواد هم قادر هستند كه در اين دنيا زندگي راحت و مرفهاي داشته باشند. پس مدارج عالي تحصيلي به چه كار شما ميآيد؟ به طبع هدف از آموزش عالي اين نيست. شايد تحصيل تا حدي بتواند به شما در گذران زندگي در دنياي مادي كمك كند اما غايت زندگي، فقط و فقط اين گونه زيستن نيست. كسب تحصيل، هدف والاتري دارد و آن، زندگي بر پايه ارزشهاي پنجگانه انساني (راستي، درستي، عشق، آرامش و بيآزاري) است. پايبند بودن به اين ارزشهاي انساني، زندگي امن، حقيقي و مفهومداري را براي شما تضمين ميكند. ساتيا(راستي) اساس خلقت را در اين كاينات تشكيل ميدهد. خلقت از راستي منشا ميگيرد و در راستي ادغام ميشود. | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:52 | |
| . آيا جايي را در اين كهكشان سراغ داريد كه راستي در آنجا نباشد؟ اين حقيقت پاك و جاويد را درياب. (شعر تِلُگو) خداوند، خالق همه موجودات زنده، از يك مورچه نحيف تا يك پيل عظيمجثه، است. هيچ جنبندهاي در اين كاينات بدون اراده الاهي او، تكان نخواهد خورد. حتي اين مورچههاي نحيف نيز به اراده او پا به اين دنيا نهادهاند. اين حقيقت در شعرگونه قديس بزرگ، تياگاراجا، بهخوبي بيان شده است: "اي راما! تو به صورت عشقي پاك، در همه موجودات از مورچه تا برهما، شيوا و كيشوا حضور داري. مرا نيز مورد لطف و حمايت خود قرار ده." بدون ترديد، همه ما به اين امر واقف هستيم، اما وقتي يك مورچه ما را گاز بگيرد، بهسرعت عكسعمل نشان داده و او را ميكشيم. از سوي ديگر، اگر خداي براهما در برابر ما نمايان شود، به او سجده كرده و با دستان بههم چسبيده به او اداي احترام ميكنيم. هر چند كه نامها و شكلها متفاوت هستند، اما آتماي واحدي در همه موجودات جاري است. آن كسي كه به اين حقيقت ايمان آورده باشد هرگز گزندي بههيچ يك از موجودات زنده نخواهد رساند. هر كسي براي ارضاي خويشتن، آرزويي در سر ميپروراند. ذكر او، "من، من، من" است. همواره ميگويد: " بدن من، ذهن من، سر من و ..." اما اين "من" چيست؟ شايد اين بدن امروز متعلق به شما باشد، اما فردا چه خواهد شد؟ با عشق و توجه فراوان از اين جسم مراقبت ميكنيد، اما اين جسم به راستي به شما تعلق ندارد. اين فقط هديهاي از جانب خداوند است. در واقع، همهچيز در عالم هستي، هديه خدا است. بهعنوان مثال، اين دستمال از كجا آمده است؟ از آسمان افتاده؟ نه! از پنبه درست شده. پنبه ابتدا به نخ تبديل شده و اين دستمال از نخ بافته شده است. بنابراين هيچ نخي بدون پنبه نخواهد بود و هيچ دستمالي بدون نخ. پس هر چيزي در اين هستي، يك سرمنشا و يك اساس بهخصوص دارد. متاسفانه امروزه شما اين اصل اساسي را بهفراموشي سپردهايد. سبب گرفتاريهايتان نيز همين است. هنگاميكه نام خداوند را ميشنويد، بهجستجوي او ميپردازيد. خدا كجا است؟ او با شما است، درون شما، اطراف شما و پشت سرتان است. در واقع، شما خود، خدا هستيد. بهاين مطلب ايمان داشته باشيد. خداوند بهشكل آتما، در تمام مردم روي زمين و تمام موجودات زنده، وجود دارد. ما اين موجودات را با اسامي مختلف ميخوانيم و بهشكلهاي متفاوت ميبينيم. با وجود تفاوت ميان نامها و شكلهايشان، آتماي واحدي در تمامي آنها ساكن است. (حقيقت يكي است؛ خردمندان آن را بهروشهاي گوناگون ميخوانند). طلا يكي است، اما زيورآلات فراوان هستند. اگر همه آنها را آب كنند، تنها طلا باقي خواهد ماند. پس، تجليات عشق الاهي، تلاش كنيد تا سرمنشا و نگهدارنده اين عالم هستي را دريابيد. شما خود را از والدينتان متمايز فرض ميكنيد. حتي مادر و پدرتان را نيز به يك چشم نگاه نميكنيد. اين درست نيست. مادر و پدر هر دو يكي هستند. شما پارهاي از وجود آنها هستيد. پس تفاوتي ميان شما نيست.انسان دوگانهگرا، نيمه كور است. | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:53 | |
| نبايد دوگانهگي را در ذهن بپرورانيد. تحصيل شما فقط براي خودتان نيست، بلكه براي كمك بههمنوعان شما و ساير موجودات زنده نظير پرندگان، حيوانات و حشرات نيز هست. فقط در آنصورت تحصيل شما مفهوم پيدا خواهد كرد. در هر كجا، بهشخصي كه بهظاهر دشمن شما است، برخورد كرديد، به او سلام كنيد. همگان را دوست بداريد. هرگز از كسي كينه به دل راه ندهيد. بهطورحتم مشاهده كردهايد كه هيچ كسي از سوآمي متنفر نيست، بلكه همه او را دوست دارند. شايد بپرسيد كه آيا كسي هم هست كه استحقاق عشق سوآمي را نداشته باشد؟ بايد تاكيد كنم كه همه استحقاق عشق سوآمي را دارند. من همه را دوست دارم. از هيچكس تنفري ندارم. كسي را مورد آزار و اذيت قرار نميدهم. كسي را سرزنش نميكنم چون حس آتماي فراگير در همه موجودات، در من بسيار قوي است. بههمين سبب مردم بسياري مرا دوست دارند. همه دنيا مرا دوست دارند و من همه را دوست دارم. كلام من، شعر من و بازيهاي الاهيام همه بهخاطر رفاه حال شما است. بايد طبيعت حقيقي مرا دريابيد. به فراگير بودن آتما در همه موجودات ايمان بياوريد. عشق از ايمان منشا ميگيرد. اگر عشق و ايمان داشته باشيد، آرزوهاي شما نيز برآورده خواهند شد. عشق و ايمان براي انسان حايز اهميت بسيار هستند. باقي چيزها مانند ابرهاي گذرا هستند كه نبايد بهآنها اهميت چنداني داد. در واقع، ايمان بازتاب عشق است و عشق، شكل حقيقي خداوند است. بنابراين، عشق، خدا است. حقيقت، در هر زماني (گذشته، حال و آينده) حقيقت و تغييرناپذير است. پس بههمين دليل، حقيقت خدا است.
نبايد خداوند را در دور دستها انگاشت. خداوند از ما جدا نيست. تمام كاينات، تجلي الوهيت است. پس بايد هميشه روي الوهيت تمركز داشته باشيد. الوهيتي كه بهجز وحدت و يگانگي نيست. | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:53 | |
| دانشجويان عزيز!
شما كتابهاي متعددي را مطالعه كردهايد. در حالي كه تمام آن كتابها با استفاده از 26 حروف الفبا نوشته شدهاند. وكلاي زيادي را ميبينيد كه كتابهاي قطور در دست دارند. اما دست آخر، همه اين كتابها از 26 حرف الفبا تشكيل شدهاند. سلامتي، ثروت، شادي و سعادت همه از خدا منشا گرفته و خداوند حافظ آنها است. چه خوب، چه بد، همه از خدا منشا گرفتهاند. هيچ بدي را بهصورت مجزا نميتوانيد بيابيد. بد فقط در كنار خوب وجود دارد. بدي حاصل سردرگمي شما است. بد در مقياس زمان بهوجود ميآيد. غذايي لذيذي كه امروز ميخوريد، فردا فاسد خواهد شد. ميوهی تازه امروز، فردا خواهد گنديد. الوهيت در همه موجودات، چه خوب و چه بد، فراگير است. هيچچيز و هيچجايي را نميتوانيد بيابيد كه خدا در آن نباشد. هيچكس نميتواند ادعا كند كه خدا فقط در اينجا است و در جاي ديگري نيست. الوهيت واحد را با نامهاي متفاوت ميخوانيد و تمام اختلافات از همينجا منشا ميگيرد. اين اختلاف، ريشه در رابطه شخصي با خداوند دارد. پس بايد تا حد امكان اين رابطه شخصي را كنار بگذاريم. بههمين سبب است كه انواع رشتههاي تحصيلي وجود دارند، در غير اينصورت وقتي رابطه شخصي به يكي شدن با خداوند مبدل شود، تنها الوهيت باقي خواهد ماند و بس.
مذاهب بسيار هستند، اما مقصد همه آنها يكي است.
لباسها فراوان هستند، اما نخ يكي است.
موجودات زنده گوناگون هستند، اما تنفس در همه آنها يكي است. | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:55 | |
| (شعر تِِِلُِگو)
در اينجا جيواها(افراد) زيادي نشستهاند. آنها جسمهاي متفاوت دارند اما خداوند ساكن درون همه آنها يكي است. پس همه را بهچشم خدا ببينيد. هر كسي را كه دوست داريد نيز خدا بدانيد.
بهسبب هويت كاذبي كه از نفس منشا گرفته و احساسات متفاوت، دچار گرفتاريهاي متعدد ميشويد. ريشه تمام اين گرفتاريها از خود شما سرچشمه ميگيرد. خوب و بد هر دو حاصل ذهن خودتان هستند.
شايد مطالب مختلفي را آموخته و بهدرجات عالي تحصيلي رسيده باشيد، اما آتماي فراگير را در همه يكي بدانيد. همين حقيقت در اين ضربالمثل آمده كه ميگويد: "خداوند يكي است و بيمثل و مانند است" و "حقيقت يگانه است، خردمندان آن را بهنامهاي گوناگون ميخوانند". شما بايد اين حقيقت را همواره در دل حفظ كنيد. كساني را دشمن خود ميپنداريد كه بههيچ عنوان اينطور نيستند. اين فقط بهسبب تفاوت ديدگاه شما و ميزان عشقتان نسبت به آن شخص است كه موجب ميشود او را دشمن خود بپنداريد وگرنه تغييري در او پديد نيامده كه موجب اين تصور شما شود. همهچيز در اين دنيا، بازتابي از آنچه كه ميبينيد(reflection) ، انعكاسي از آنچه كه ميگوييد (resound) و بازگشت رفتار (reaction) شما است. در حاليكه حقيقت همواره يكسان است. اگر اينگونه بهمسايل بنگريد، به سرور و شعف وصف ناپذيري دست خواهيد يافت. فكر ميكنيد كه چرا سوآمي هميشه شاد است و لبخند ميزند؟ چهگونه ممكن است؟ بله درست است، من هميشه لبخند ميزنم. تنها بهسبب اين كه همه را به يك چشم نگاه ميكنم. شادي شما، غذاي روح من است. پس شما هم اين گونه باشيد.
روز گذشته، بچهها نمايشي را اجرا كردند. از تماشاي آن خيلي لذت بردم. بازيگران از اتحاد و نظم خاصي برخوردار بودند. از كلمه "من" و "ما" استفاده ميكنيم. كلمه "ما" از كجا آمده است؟ از "من" آمده. بدون "من"، "ما"يي در كار نخواهد بود. بنابراين "من" يك واحد است. "من" (I) به مانند ستون، پايه و اساس هر چيز است. وقتيكه يك چوب ديگر بهصورت افقي در وسط آن قرار گيرد، صليب خواهد ساخت. اين بهمعناي "من")حرف(I شكسته شده است كه بهشكل صليب در ميآيد. ما ميبايست هميشه تلاش كنيم تا "من" (I) را يك پارچه نگاه داريم. همه را برادر و خواهر خود بدانيد. اين برادران و خواهران، از شما جدا نيستند. همه يكي هستيد. اگر دقيقتر بنگريد خواهيد ديد كه همهچيز در اين عالم هستي از اصل يگانگي پيروي ميكند. اگر اين باور را در دل داشته باشيد، همين باور را در همهجا در اطراف خود خواهيد ديد و دنيا بازتاب اين احساس شما خواهد شد. فرض كنيم كه دختري را دوست داريد. آن دختر كيست؟ خويشتن شما است. يعني شما خودتان را دوست داريد. آن دختر از شما جدا نيست. وقتي او را از خود جدا بدانيد، او را همسر خطاب خواهيد كرد. از سوي ديگر، اگر او را با خود يكي بدانيد، ما خواهيد شد، يكي خواهيد شد. وحدت را تجربه خواهيد كرد. چه دليلي براي چنين گستردگياي در دنيا وجود دارد؟ همه آنها تجليات الوهيت هستند. الوهيت يگانهاي در همه عالم هستي جاري است | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:55 | |
| تجليات عشق الاهي، دانشجويان عزيز!
شما بايد مردان و زنان نمونه و الگوهاي جامعه باشيد. فقط در صورتيكه شما زندگي ايدهآلي داشته باشيد، همه افراد جامعه به ايدهآل خود دست خواهند يافت. تفاوتي ميان "اين" و "آن" قايل نشويد. "همه يكي هستند؛ با همه يكسان رفتار كنيد".
اين حقيقت را همواره آويزه گوش خود كنيد و بهخاطر داشته باشيد. فقط در آنصورت فردي نمونه خواهيد بود وگرنه فقط يك فرد تحصيل كرده هستيد. بهراستي تحصيل كرده يعني چه؟ يعني كسيكه دريافته باشد كه همه يكي هستند. تحصيل تنها بهمعناي يادگيري است. در حاليكه ويديا به معناي نماد يگانگي است. ويديا، نور يگانگي با خداوند را ميگستراند. اگر اين نور در شما تضعيف شود، ناگزير در تاريكي خواهيد زيست.
تجليات عشق الاهي!
عشق خود را معطوف خداوند كنيد تا سعادتمند شويد. اگر اين عشق را بهسوي دنيا، ماديات و يك فرد منحرف كنيد، ديگر احتمال بازگشتتان به راه راست كمتر خواهد بود. به همه به چشم برادر و خواهر بنگريد.
روزي يكنفر در حضور جمعي سخنراني ميكرد. سخنراني خود را با اين كلمات آغاز كرد: "برادران و خواهران عزيز بهجز يك نفر از خانمها" يك نفر پرسيد:"چرا آن يك نفر خانم مستثنا است؟" پاسخ داد: "زيرا آن خانم همسر من است!" در واقع تفاوتي ميان هيچ يك از خانمها نيست، اما وقتي كه او با همسرش پيوند ازدواج ميبندد و او را بهعنوان همسر خود انتخاب ميكند، او را از ديگران متمايز ميبيند، در صورتيكه بهراستي همه يكي هستند. بار ديگر تاكيد ميكنم: زندگي خود را در مسير باور به يگانگي و مشاركت سپري كنيد.
آرجونا از ميان برادران پانداوا، شايستگي ازدواج با دروپاتي را يافت. هنگاميكه پانداواها بههمراه دروپاتي بهخانه بازگشتند و به مادرشان گفتند كه يك ميوه با خود به همراه آوردهاند، مادرشان، كونتي بدون اينكه بداند منظور آنها از ميوه همان دروپاتي است، به آنها توصيه كرد كه آن را به مساوات بين خود تقسيم كنند. بنابراين او در اوج معصوميت همسر هر پنج برادر پانداوا شد. حتي كريشنا بر معصوميت او اين گونه اشاره دارد: " دروپاتي مسوولانه از فرمان شوهرانش اطاعت ميكرد. او هرگز به هيچ يك از شوهرانش نگفت كه وقتي براي خدمت به او ندارد. او به هرچه كه داشت قناعت ميكرد و راضي بود. او الگوي والاي معصوميت بود و هيچ كس در اين زمينه به پاي او نرسيده است. (شعر تِلُگو) | |
|
| |
Admin Admin
تعداد پستها : 1496 تاريخ التسجيل : 2008-11-18
| عنوان: رد: عرفان های جهان 31/5/2009, 00:55 | |
| برادران پانداوا بههمديگر احترام گذاشته و همه چيز را با هم تقسيم ميكردند و زندگي آنها سرشار از نظم و انضباط بود.
من از لحاظ سلامتي هيچ مشكلي ندارم. لزومي ندارد كه نگران سلامتي من باشيد. نه تنها از لحاظ جسمي بلكه از هر لحاظ سلامت هستم. هوش و حواسم جمع است و ذهني سلامت و هوشيار دارم. شايد بدنم دستخوش تغييراتي شده باشد؛ اما هميشه ذات الاهي خود را حفظ ميكنم. مردم ميگويند:"سوآمي چهگونه است كه شما هميشه ميخنديد؟ آيا تا بهحال احساس ناراحتي نكردهايد؟" نه بههيچ عنوان! تاثر و نارحتي نزد من جايگاهي ندارند. هر آنچه كه بايد رخ دهد، اتفاق خواهد افتاد. آيا نگراني شما تاثيري در وقوع آن خواهد داشت؟ فقط موجب نگراني بيشتر خواهد شد. بنابراين هيچگاه به نگراني ميدان ندهيد. اگر نگراني بر ذهنتان چيره شود ديگر هيچگاه از گزند آن در امان نخواهيد ماند. با نگراني ميگوييد: "خداي من! امتحانات نزديك است، چهگونه ميتوانم خودم را براي امتحان آماده كنم!" وقتي جواب سوالات را ميدانيد ديگر چه لزومي دارد كه نگران باشيد. بهطور قطع از امتحانات سربلند بيرون خواهيد آمد. بابت امتحانات ترسي به دل خود راه ندهيد.
هيچكس نميتواند ابعاد آسمان را از روي زمين اندازهگيري كند. بههمين سبب است كه آسمان را به رنگ آبي تصور ميكنند. همين طور، شكل الوهيت را نميتوان توصيف كرد. براي به تصوير كشيدن خداوند، هنرمندان از رنگ آبي استفاده ميكنند. در واقع خداوند رنگي ندارد. اگر قرار بود كه خداوند به رنگ آبي ظهور كند، بهطورقطع او را بهعنوان عجايب خلقت در موزه به نمايش ميگذاشتند. الوهيت تغيير ناپذير است. بهرغم اينكه شما در حال تغيير هستيد، آتماي شما تغييري نميكند. خداوند از صفات مبرا است، خطا نميپذيرد، مقصد نهايي است، جاويدان است، پاك و منزه، روشن، رها و مقدس است. خداوند فراتر از حيطه ادراك حواس است و تنها با هوش قابل درك است.
شما نام نيكي از خود داريد. براي والدين خود افتخار به ارمغان بياوريد. بگذاريد جامعه به شما افتخار كند. اگر قرار باشد تحولي در جامعه رخ دهد، اين تحول از طريق دانشجويان بهوقوع خواهد پيوست. اين روزها هر كجا كه دانشجويان ما ميروند، مردم آنها را تحسين ميكنند. اين خبرها بهمن ميرسد. شما براي كسب آن نام نيك تلاش ميكنيد. من هيچ توقع ديگري بهجز اين از شما ندارم. من آماده هستم تا هر آنچه كه بخواهيد به شما بدهم. در واقع من براي شادي شما، خودم را بهطور تمام و كمال وقف شما كردهام. با كسي مجادله نكنيد. كسي را مورد سواستفاده قرار ندهيد. باشد كه همگي به مانند برادر و خواهر در كنار هم زندگي كنيد. اين ثمره تحصيلات شما است. اين تحصيل حقيقي است. بهرغم تحصيل و ذكاوت، شخص ممكن است از صفات شيطاني خود دست برندارد.
هميشه خود را لايق نام "پسر خوب" بدانيد. در نهايت والدين خود را شاد و سربلند كنيد. اگر نتوانيد والدين خود را شاد كنيد، چهگونه ميتوانيد مرا شاد كنيد؟ پس به خانههايتان بازگرديد و بهخوبي و خوشي با والدينتان زندگي كنيد. وقتيكه مردم شما را بهعنوان دانشجوي دانشگاه شري ساتيا سايي تحسين ميكنند اين موجب سربلندي شما و دانشگاهتان ميشود.
مركز آموزش عالي هند، دانشگاههاي متعددي را براي ساليان مديد به رسميت نشناخت، در حاليكه موسسه آموزشي ما در سال دوم تاسيس خود بهعنوان دانشگاه بهرسميت شناخته شد. خانم دكتر مادوري شاه كه مدير بخش صدور مجوز دانشگاهها بود، از پوتاپارتي ديدن كرد و به كميته پيشنهاد داد تا موسسه ما را بهعنوان دانشگاه بهرسميت بشناسند. اعتراضهاي متعددي به اين پيشنهاد او شد زيرا آنها معتقد بودند كه موسسه نوپايي نظير اين موسسه شايستگي اعطاي اين مجوز را ندارد. در ان زمان دكتر باگاواتام در مقام رياست موسسه ما بود و سخنرانيهاي مرا ترجمه ميكرد، او بهصراحت گفت: "اين غيرممكن است". بهصراحت به او اطمينان دادم كه اين امر ممكن است. در سال دوم تاسيس، رييس كميته از دانشگاه ما بازديد كرد و درخواست ما مورد موفقت قرار گرفت. بهگفته خود كميته: "اين نخستين كالجي است كه در سال دوم تاسيس خود شايستگي اعطاي مجوز رسمي دانشگاهي را يافته است". سپس خانم دكتر مادوري شاه براي گشايش رسمي دانشگاه به پوتاپارتي آمد و در ملاقات با دكتر باگاواتام بهطور علني به او اظهار داشت كه غيرممكن، ممكن شده است. با تلاش مردم و با گذشت زمان اين دانشگاه پرچمدار دانشگاهها شد.
تمامي دانشجويان ما از شخصيت والايي برخوردار هستند. رفتار پسنديده و تحصيلات عاليه دارند. شايد هنوز ندانيد كه شهرت دانشگاه ساتيا ساي بابا چه گونه زبانزد خاص و عام در سراسر دنيا، بهخصوص در آمريكا، است. درحالحاضر 180 فارغتحصيل دانشگاه ساتيا ساي بابا در آمريكا در زمينههاي متعدد مشغول به كار هستند. چندي قبل همه آنها بهصورت يك گروه بهديدن سوآمي آمدند. آنها التماس ميكردند: "سوآمي ما ديگر از اينجا به خانههايمان نخواهيم رفت بلكه بعد از اين ملاقات، مستقيم به آمريكا باز خواهيم گشت". عشق و ارادت آنها به سوآمي و دانشگاه شري ساتيا سايي تا اين حد است. | |
|
| |
| عرفان های جهان | |
|